خانه / خانه طلاب جوان / نشریه های عهد / جلسۀ هویت طلبگی 28 فروردین

جلسۀ هویت طلبگی 28 فروردین

گفتیم کلاس باید پژوهش محور باشد و تربیت جوهر از جانب استاد. استاد خوب استادی است که نگاهش طلبه پروری است. استادی که فقط بحث را ارائه می دهد یا کار علمی خودش را پیش می برد برای تدریس خوب نیست. برخی ارائه دهنده خوبی هستند ولی استاد خوبی نیستند. استاد باید مربی باشد. منبری بودن برای استاد شرط نیست.

تربیت یعنی اینکه استاد همه افراد را مدنظر داشته باشد و تلاش کند که آنها در کلاس فکر کنند. آنها را به فکر وادار کند. اگر کلاسی این طور نباشد کلاس خوبی نیست.

وقتی شاخصه ها را عوض کردیم می گردیم و پیدا هم می کنیم. اصل این است که در آن علم استاد بتواند ذهن را تربیت کند. استاد هم کم نیست برای اینکه چنین برنامه ای را پیدا کند. مهم این است که گروهی از استاد چنین مطالبه ای را داشته باشیم.

ماها معمولا از کلاس حاضر و آماده لذت می بریم. برخی از دوستان ما از چنین کلاس هایی که مجبورید حرف بزنید و فکر کنید بیزارند. چون تلاش بیشتری می خواهد.

این سیاست را طلبه از سال اول تا آخر باید طی کند. تشکیلاتی شدن و گروهی شدن به این کار کمک می کند. جمع راحت تر می تواند استاد اینچنینی پیدا کند. برخی از اساتید کلاس‌هایشان حتی اگر شلوغ باشد حلقه هایی در کنار آن تشکیل می دهند که شرکت در آن خیلی کمک می کند.

طبیعی است که کلاس خلوت تر برای چنین کاری بستر خیلی بهتری است.

تدریس هم در این مسیر خیلی مؤثر است. هر طلبه ای باید یک تریبون ارائه برای خودش درست کند. حتی اگر در حوزه هم تدریس ندارد برای عده ای دیگر درس دادن را تمرین کند. تدریس خودش یک مهارت است. وقتی تدریس خوب باشد مخاطب بیشتری پیدا می کند و در نتیجه خودش چیزهای بیشتری یاد خواهد گرفت. ولو شده به یک نفر هم تدریس کنیم این رشد زیادی برای ما ایجاد می کند. چون مدرس ناچار است همه درس را بفهمد و همه آن را ارائه کند.

سؤال: تدریس درجه یک یا دو؟

در مرحلۀ اول درس دادن را باید یاد بگیرد. مسئله مهارتی است. کلاس داری را باید یاد گرفت. برخی ها مدل کلاس داری شان این است که سؤالی را وسط می گذارند. برخی پاورپوینت ارائه می کنند و …

لذا جمع کردن کلاس و … نیاز به تمرین دارد و راهکارش هم تدریس است.

علوم ابزاری

در حوزه برخی علوم ابزاری است نسبت به برخی دیگر: منطق، اصول، ادبیات و بلاغت.

علومی که ابزاری است به عنوان یک علم مستقل در حوزه به آن نگاه می شود. این مقدار وقت غلط نیست ولی این طور وقت گذاشتن غلط است. ما نمی خواهیم مثلا در ادبیات مجتهد شویم بلکه می خواهیم آن را به کار ببریم. برای کاربردی خواندن آن راه دیگری را باید برویم.

ادبیات برای فهم آیات و روایات است. پس باید در خود ادبیات باید همین آیات و روایات را نگاه کنیم. تمرین ادبیات با آیات قرآن که مثلا صرف فعل را و معنای فعل را در آیات بررسی کنیم خیلی ذهن را باز می کند. قدرت تفسیری خوبی به طلبه می دهد.

یکی از دلایل بسیار مهمی که طلبه پژوهشگر نمی شود دلیلش این است که متن را خوب متوجه نمی شود. چون ادبیاتش را خوب نخوانده است. بسیار هم ذهن قوی دارد ولی چون دسترسی به متن ندارد حال تحقیق از او گرفته می شود.

در فقه هم همین طور است. در فقه باید قواعد فقه را تطبیق داد. در اصول هم می توان این نحوه تمرین را در نظر گرفت.

یکی از جذابیت های علم فقه این است که مسائل روز را می توان با دانشی که اینجا یاد می گیریم بررسی کنیم. آیا مثلا به پول زکات تعلق می گیرد؟

مثلاً آیا قراردادهای عادی و نه رسمی که موجب زمین خواری زیادی شده می تواند توسط دولت ممنوع شود؟ شرع اجازه می دهد؟

تفسیر هم همین طور است. چرا تفسیر می خوانیم؟ با این پرسش وارد دانش می شویم و بر اساس هدفی که داریم در آن غور می کنیم

نگاه درجه دو

من نمی دانم چرا این قدر این مسئله در حوزه مغفول است در حالی که خیلی ها هم می دانند مهم است. مثلا وقتی وارد فقه می شویم به چه علت این کتاب را بخوانیم. این متن چرا؟ شروعش چیست؟

مثلا استاد یزدان پناه وقتی شروع به تدریس می کند تاریخ علم و کانون های علم و … را به طور کامل توضیح می دهد. اشخاص کلیدی هر دوره را قشنگ توضیح می دهد. کتاب های مهم را معرفی می کند. برخی کتب قبلا کتب درسی بوده است و حاشیه های زیادی دارد. برخی کتاب ها کارکردهای خاصی دارد. کدام کتاب را باید درس گرفت و کدام را باید رجوع کرد و کدام یک خودخوان است.

در مرحلۀ بعد این سؤال مطرح می شود که این درس را به چه هدفی می خوانیم. چه منفعتی دارد.

رسالت امروز این علم چیست؟ برخی فکر می کنند این علم الان هیچ کاربردی ندارد و آن را ول می کند. احساس می کند وقتش در این دانش تلف می شود. ولی وقتی رسالت علم را فهمید و دانست که لبۀ دانش فقه الان کجاست انگیزۀ جدی پیدا می کند.

نگاه درجه دو باید رابطۀ طلبه را با دانش درست کند. در این صورت با دانش رابطۀ همدلانه پیدا می کند.

مسأله‌دار کردن طلبه

چند نکته است که طلبه را پرسش‌گر بار می آورد.

اولا اینکه طلبه تمرین پژوهش کند. هر کسی باید در دوران تحصیلی خودش هر ترم حداقل یک پژوهش ارائه دهد. اگر این را در دوران آموزش اولیه یاد نگیرد در جایی که ما از او پژوهش می خواهیم کاملا لنگ می زند.

ثانیا فکر محور درس خواندن: با پیش مطالعه، مباحثه، اشکال به استاد و … درس تفکر محور شکل می گیرد.

ثالثا: وقتی شخص رسالت دانش را می داند می داند چه سؤالی را باید مطرح کند. شخص باید مأموریتی در دانش داشته باشد تا بتواند پژوهش را دقیق بردارد. نگاه درجه دویی بصیرت انتخاب مسئله به ما می دهد. ما اگر بدانیم در این دانش دقیقا می خواهیم به کجا برسیم راحت در کلاس ها سؤال جدی می پرسیم.

رابعا: فضای گرم طلبه را دغدغه‌مند می کند. در فضای سرد طلبه خیلی چیزی را جدی نمی گیرد. بحثهایش و سوالهایش کاربردی نیست یا آدرس غلط دادن است.

اگر طلبه دغدغه‌مند باشد واقعا سؤال دارد. مثلا بحث نصرت امام زمان و هیات خیلی گرم می کند طلبه را برای کار. طلبه باید جامع الاطراف باشد تا بتواند اثرگذار  باشد.

سؤال: خیلی از طلبه ها به خاطر سیستم حوزه این طور نیستند و وقتی ما این را این شکل آرمانی توضیح می دهیم خیلی ها با آن ارتباط نمی گیرند.

پاسخ: در یک لایه یک حرف کلی را با هم می زنیم. ولی یک بار مورد به مورد باید تشخیص دهیم که شخص الان باید به چه روشی جلو برود.

سرفصل بعدی بحث نظام اندیشه، انس با آیات و روایت و بصیرت اجتماعی سیاسی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *