خانه / خانه طلاب جوان / اخبار خانه طلاب جوان / علمِ اقامۀ دین ( مصاحبه )

علمِ اقامۀ دین ( مصاحبه )

بررسی ارتباط مکتب عرفانی امام با انقلاب اسلامی
در گفتگو با
حجت الاسلام و المسلمین یزدان پناه

  1. خود این خیلی کمک می‌کند که بدانیم یک رجل محقق در این رشته‌هاست که بنا دارد از این دانش‌ها استفاده کند، نه اینکه از هر دانشی لبی تر کرده باشد و به غلط یا ضعف از دانش بهره ببرد.
  2. اصل معرفت الله است، این معرفت الله بخواهد به دست بیاید باید تهذیبی روی بدهد و قبل از تهذیب هم عمل به شریعت انجام شده باشد تا به تهذیب برسد.
  3. ایشان در همان بحبوحه جنایات رضاخان علیه دستگاه امام حسین علیه السلام درس اخلاقی با محوریت منازل السائرین برای عموم مردم دارند؛ که نتیجه این درس‌ها تبدیل شد به آثاری که من اسم آن‌ها را اخلاق عرفانی می‌نامم.
  4. همینطور اگر محقق شویم از حجاب‌های نورانی هم بیرون برویم و همه حجاب‌ها را خراب کنیم، آن وقت حق را به همه صفات و اسمائش مشاهده می‌کنیم و غیر او کسی نیست سراب است
  5. بر اساس این رویکرد، توحید و معنویت تنها منحصر به امور فردی انسان نیست. ایشان توجه جدی به بعد اجتماعی انسان داشت، لکن اجتماعی را با ارزش می­دانند که انسان را به معنویت کشانده و به کلمه توحید منجر گردد
  6. در سیر الی الله لازم نیست انسان گوشه­ای بنشیند بگوید من سیر الی الله می‌کنم. سیر الی الله همانطوری است که سیره انبیا و خصوصاً پیامبر اسلام بود. جنگشان سیر الی الله بود
  7. واقعاً این یک مطلب و نکته علمی است که خیلی از دریافتهای علمی انسان حین عمل و اجرای آن به دست می‌آید. بزرگی می‌گفت برخی از اندیشه‌های حکومتی فتاوای فقهی امام بعد از تشکیل حکومت و جمهوری اسلامی تغییر پیدا کرد
  8. چرا امام این طور رفتاری با مثل آمریکا دارد؟ یک واقعیت و یک اندیشه­ای وجود دارد که در هر صحنه­ای خود را نشان می‌دهد. اندیشه‌های معرفتی که برآمده از اجتهاد دینی و علمی و معرفتی همه با هم است.
  9. البته اندیشه ولایت فقیهی که امام به آن قائل بود بیش از این چیزی است که در قانون اساسی آمده است. واقعاً قدرتش مطلقه است و حتی قدرت تعطیلی مجلس را مثلاً دارد.

خط: ارتباط میان انقلاب اسلامی و اندیشه علمی امام چه بوده است؟ برخی رابطه این دو را منتفی می‌دانند و قائل‌اند که هیچ اندیشه علمی پشتیبان این حادثه عظیم نبوده است. بعضی از اساتید عقیده دارند بعد علمی ایشان ویژه و متمایز نیست. آیا می‌توان گفت عرفان نظری و عملی ایشان اساساً یک مکتب مستقل است و از آثار و نتایج این مکتب عرفانی؛ نهضت انقلاب اسلامی است؟

استاد: بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. اگر بخواهد کار حضرت امام رحمه الله علیه در فضای اجتماعی و حکومتی خوب بررسی بشود، باید روی پایه‌های فکری ایشان بحث کنیم چرا که از همان پایگاه شروع شده و به اینجا ختم شده است. باید مستندهای علمی از بیانات و رفتارهای خود حضرت امام بیاوریم، نه اینکه برداشتهای خودمان را تحمیل کنیم.

در مقدمه شرح مصباح الولایه حضرت امام؛ برخی اندیشه‌های ایشان به صورت مستند تبیین شده است، بیاناتی که منجر به نوع خاصی از رفتارهای اجتماعی ایشان شده که در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره خواهد شد. لذا بنده برداشتم این است نه تنها بعد اجتماعی و معرفتی در وجود ایشان جداناشدنی است، بلکه پایگاه اصلی و اولیه رفتارهای کلان اجتماعی ایشان آنجاست.

مقدمتا باید موقعیت علمی حضرت امام را خیلی گذرا اشاره کنیم.

به طور خلاصه می‌توان گفت با ملاحظه کتاب‌های عرفانی ایشان که عمده آن‌ها در سن جوانی هم نوشته شده است به روشنی می‌توان دریافت ایشان یک رجل محقق در عرفان نظری می‌باشند. نوع تحقیقاتی که ایشان دارند و حتی نوع قلم ایشان از یک استواری ویژه‌ای برخوردار است. تقریرات جدیدی که از مباحث کلیدی عرفان نظری دارد مثل فیض اقدس؛ اسم مستأثر؛ تعین اول و ثانی که نمی‌خواهم وارد جزئیاتش بشوم.

در فضای عرفان عملی ما کتاب مدونی از ایشان در دست نداریم ولی در لابلای دیگر کتب ایشان مثل سرالصلاه و آداب الصلاه مطالب شگفت آوری وجود دارد. روشن است که یک محقق در این علوم قلم زده است. فضای سوم هم در فضای فلسفه صدراست؛ که به حمد الله تقریرات فلسفه‌ای که چاپ شده، در اختیار ماست. در این فضا هم ایشان در حد تحقیق است نه در حد فلسفه دانی و یک مقدار تعمق.

 در فقه و اصول هم که مشهور است، لازم نیست بپردازم. خود این خیلی کمک می‌کند که بدانیم یک رجل محقق در این رشته‌هاست که بنا دارد از این دانش‌ها استفاده کند، نه اینکه از هر دانشی لبی تر کرده باشد و به غلط یا ضعف از دانش بهره ببرد.

نکته دوم در کار حضرت امام ریشه‌ها و پیشینه کار ایشان است. نباید این زمینه‌ها را حذف کرد. باید نشان داد چه قدر این پیشینه تغییر و تحول پیدا کرده است. ایشان از بسترهایی استفاده کرده، در تراث علمی ما نفس کشیده، بار آمده، بالا آمده، همه اندیشه‌ها را از اساتید و آثار علمی و میراث علمی گرفته و همه این‌ها را یک گام پیش برده است. این سرمایه که سنت صدرایی ما به دست حضرت امام رسانده که عرفان و برهان و قرآن از هم جدایی ندارند؛ می دانید چه ظرفیت عظیمی دارد؟ یک نوع جمع عقلانیت و معنویت و شریعت است. خود این به عنوان یک رویکرد و موضع کلان اگر در نظر گرفته بشود، آثار اجتماعی فراوانی خواهد داشت مثل تعبد شدیدی که نسبت به شریعت از دل همین اندیشه بر می‌آید. یا اندیشه نبوتی که در عرفان نظری و در فلسفه صدرا تبیین می‌شود. آن قدر این اندیشه غلیظ است، آن قدر پررنگ است که به یک تعبد شدید در اداره جامعه و فرد می‌رسد و این اندیشه حتی در تک تک احکام شرعی خود را نشان می‌دهد. یا یک نوع معنویتی که از دل کارهای صدرایی و عرفان اسلامی پدید آمده که یک تعامل حقیقی واقعی با خدا در صحنه اجتماع را رقم می­زند. اساساً معتقدم فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی قرار نیست فقط در اندیشه بماند، نوعاً به گونه­ای است که محققان، بلکه دانایان به این علم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. یک علم خنثی نیست. یک نوع معنویت را نهادینه می‌کند. تشویق به عمل در آن است. تشویق به معنویت در آن وجود دارد، لذا ما می‌توانیم از آن تعبیر کنیم به فلسفه‌های مثبت، معارفی که بتواند خودش را در صحنه زندگی نشان دهد و این در کار بعد از صدرا بسیار واضح است.

حضرت امام هیچ گاه ابا نکرد بگوید من از ظرفیت‌های پیشین استفاده کردم، حتی در این اواخر نامه­ای که به گورباچف نوشته است همین را اثبات می­کند و موارد فراوان دیگری هم وجود دارد.

خط: بروزات عینی این اندیشه در رفتار و گفتار اجتماعی امام را اشاره می‌کنید؟

استاد: همان طور که عرض شد حضرت امام از ظرفیت عرفان و حکمت در سمت و سوی اجتماعی بهره برده و بلکه پایگاه خودش را همین­ها قرار داده است. دو اندیشه برای ایشان خیلی جدی است. یک مسئله تهذیب و دیگری معارف است. ایشان قائل‌اند مقصود نهایی تمام انبیاء معرفت الله بوده است و تلقیشان از دین نشان داده که دین همه ساحت‌های رفتار و اخلاق و معارف را دارد، که این سه ساحت منطبق بر ابعاد وجودی هر انسان است و اسلام برای هر سه این ابعاد، برنامه دارد. علوم مرتبط با این ابعاد فقه، اخلاق، عرفان عملی، فلسفه و عرفان نظری است. در شرح چهل حدیث صفحه ۳۸۶ توضیح داده‌اند این سه علم یک رابطه طولی با هم دارند. نسبت ظاهر و باطن با هم دارند. پایگاه اصلی، معارف و علومی مثل فلسفه و عرفان است؛ از آنجا باید علوم دینی را شروع کرد. اصل معرفت الله است، این معرفت الله بخواهد به دست بیاید باید تهذیبی روی بدهد و قبل از تهذیب هم عمل به شریعت انجام شده باشد تا به تهذیب برسد.

ایشان در همان بحبوحه جنایات رضاخان علیه دستگاه امام حسین علیه السلام درس اخلاقی با محوریت منازل السائرین برای عموم مردم دارند؛ که نتیجه این درس‌ها تبدیل شد به آثاری که من اسم آن‌ها را اخلاق عرفانی می‌نامم. اخلاق عرفانی از دل عرفان عملی به دست می‌آید، ولی لزوماً مساوی عرفان عملی نیست. می‌شود از دل این بحث‌های عرفان عملی که دغدغه سلوک دارد دست کشید و تمام این مقامات و منازل را به عنوان خلقیات مطرح کرد و حضرت امام این کار را کرد و ما شیرینی آن را بعد از انقلاب در صحنه‌های متعدد چشیدیم. مثلاً در مورد نفس توضیحات تکان کننده ای داشتند. حیله‌های نفس اماره را در حوادث اجتماعی متذکر می‌شدند.

خط: تمایز اصلی شخصیت علمی و عملی حضرت امام چه بود؟

به نظرم مهم‌ترین کاری که حضرت امام کرد این بود که آنچه در ساحت تحقیق عرفان و حکمت یافت عملاً در کار ایشان به بروزهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و تمدنی تبدیل شد. ایشان حتی مباحث حاد عرفان نظری مثل وحدت شخصیه را با زبان عامه مردم و با آیات قرآنی با مردم در میان می‌گذاشت. «غیر حق تعالی نور نیست، همه ظلمت هستند و اگر چنانچه ما از این حجاب‌های ظلمانی بیرون برویم همینطور اگر محقق شویم از حجاب‌های نورانی هم بیرون برویم و همه حجاب‌ها را خراب کنیم، آن وقت حق را به همه صفات و اسمائش مشاهده می‌کنیم و غیر او کسی نیست سراب است[۱]» کسی که اهل عرفان نظری است معنای این را می‌فهمد.

یا سخنرانی در جمع طلاب مدرسه فیضیه و مبلغان هفت تیر پنجاه و هشت: «ما باید این معنا را ادراک کنیم بفهمیم، که همه از اوست، همه به او رجوع می‌کنند، انا لله و انا الیه از او هستیم به او است همه چیز، دیگران نیستند، هیچ هستند، هر چه هست او است[۲]»

از این اندیشه ایشان می‌رسد به احاطه حضرت حق بر همه اشیاء و اینکه ما در محضر خدا هستیم. «در حضور خدا شما دارید طبابت می‌کنید. اگر این نظر را تقویت کنید. همه جا اینجا که ما نشستیم محضر خدا است. ما در محضر خدا صحبت می‌کنیم، شما در محضر خدا مشغول طبابت هستید، مشغول خدمت هستید. اگر این نظر را تقویت کنید که ببینید محضر خدا است بالای سر مریض وقتی می‌روید ببینید این مریض از خداست و اینجا محضر خداست، در حضور خدا طبابت می‌کنید، در حضور خدا دارید خدمت می‌کنید، اندیشه بندگی در محضر خدا، اگر این احساس بر انسان پیدا بشود، ادراک این مطلب را بکند وجدانش اینطور باشد که همیشه در همه حرکات و سکنات ما در محضر هستیم و حاضر از خدای تبارک و تعالی انسان کارهایش را تعدیل می‌کند. در حضور او خطا نمی‌کند. حقیقت عصمت انبیا همین است. آن‌ها وجدان این معنا را کردند[۳]» توضیحاتی دارند که به نظرم بسط عمومی عرفان است.

 یا مثلاً اینکه حضرت امام آمریکا را خیلی کوچک دید. علی رغم این همه جلال و جبروت ظاهری که چشم خیلی‌ها را پر کرده باور ایشان این است که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. همان بیان امیر المومنین که عظم الخالق فی انفسهم و صغر ما دونه فی اعینهم. اندیشه این است که خدا وقتی بزرگ می‌شود جای برای دیگری نیست. چنین خدایی که ایشان مطرح می‌کند، قدرت مطلقه دارد یا ندارد؟ با وجود قدرت مطلقه تمام این قدرت‌های بین المللی، امثال این‌ها استکبار جهانی با آن دم و دستگاهش می‌شود قدرت پوشالی.

«از آداب عبودیت این است که جز قدرت حق قدرتی را نپذیرد. هیچ کس در مقابل آن قدرت چیزی ندارد، هر چه هست از اوست، همه قدرت‌ها قدرت اوست والا شما از کجا قدرت دارید؟ که ان القوه لله جمیعاً بشر چی است که قدرت داشته باشد، بشر که هیچ، هیچ کس نه ملائکه مقربین نه انبیا مرسلین نه دیگران هیچ کس از خودش چیزی ندارد، از دیگر قدرت‌ها خوف نداشته باشید[۴]»

نوع نگاه ایشان به استکبار جهانی و ابرقدرت‌ها یک نگاه تحقیرآمیز است که کاملاً مبتنی بر مبانی معرفتی ایشان است لذا کلامی که ایشان مثلاً در مورد آمریکا می گویند این طور نیست که کاری به آن اندیشه‌های بنیادین نداشته باشد.

از سوی دیگر در مقابل پیروزی‌هایی که پیدا می‌شود، حضرت امام چکار می‌کرد. می‌رفت از آن پایگاه شروع می‌کرد که نباید غرور شما را بگیرد. «برادران محترم، نورچشمان عزیز مبادا آفت‌های پیروزی که در رأس آن‌ها غرور است، خدای ناخواسته شما را به دام بیاندازد، از صاحب اصلی نصر که خداوند قادر است اغفالتان نماید که این حیله­ای است شیطانی» می‌بینید که این اندیشه عرفانی حاضر است لذا به نظرم جفا می‌کنند بعضی‌ها که می­گویند حضرت امام اصلاً چیزی به اسم عرفان نظری در عمل اجتماعی‌اش حاضر نیست.

بر اساس این رویکرد، توحید و معنویت تنها منحصر به امور فردی انسان نیست. ایشان توجه جدی به بعد اجتماعی انسان داشت، لکن اجتماعی را با ارزش می­دانند که انسان را به معنویت کشانده و به کلمه توحید منجر گردد. ورود در جامعه باید ورود الهی باشد: «مقصد انبیا حکومت نبوده است. حکومت برای مقصد دیگر بوده است. تمام مقاصد بر می‌گردد به معرفت الله، هر چه در دنیا واقع بشود و انبیا هر چه دنبالش بودند، دنبال این بودند که خداشناسی واقعاً خداشناسی اگر او حاصل بشود، همه چیز دنبالش حاصل است.»

این‌ها را امام در صحنه عمل اداره حکومت پیاده کردند نه اینکه گوشه­ای نشسته باشند و این حرف‌ها را زده باشند.

ایشان در همین فضا سیر الی الله را هم معنا می‌کنند: «سیر الی الله لازم نیست انسان گوشه­ای بنشیند بگوید من سیر الی الله می‌کنم. سیر الی الله همانطوری که سیره انبیا و خصوصاً پیامبر اسلام و کسانی که مربوط به او بودند در عین حالی که در جنگ وارد می‌شدند، کشته می‌شدند، کشته می‌دادند، حکومت داشتند، همه چیز داشتند، همه‌اش سیر الی الله بود. جنگش می‌شود سیر الی الله، حکومتش می‌شود، آن طور نبود که آن روزی که حضرت امیر مشغول جنگ بودند، سیر الی الله نباشد، آن روزی که مشغول نماز است، باشد، خیر هر دو سیر الی الله است، لهذا پیامبر فرمود ضربه علی یوم خندق افضل من عباده ثقلین این برای این است که سیر الی الله است»

این اندیشه در تحلیل و تبیین موارد متعدد دیگری هم خود را نشان می‌دهد مثل خدمت به بندگان خدا، تهذیب نفس، فرهنگ که ایشان آن را سایه نبوت می‌دانند، اندیشه وظیفه محوری که ریشه در تعبد شدید ایشان دارد، البته تعبد خشک نه. فقه امام فقه خشکی نیست، فقهی است پرمعنا و پرمعنویت. مجموع این‌ها را وقتی انسان نگاه می‌کند می‌بیند این اندیشه عرفانی یک بسط همگانی پیدا کرد. یعنی همان اندیشه عبودیت که در تلقی عمومی همه محققان از فلاسفه و متکلمین و عرفا وجود داشت خود را در ساحت‌های مختلف زندگی اجتماعی مردم نشان داد؛ در جنگ و پیروزی در سختی و راحتی و …. ما این عمق و بسط را در جریانات دیگری که در تاریخ شیعه وجود داشته نمی‌بینیم از سربداران و جریان فتوت و حکومت صفویه و موارد دیگر.

خط: ویژگی‌های این مکتب عرفانی را تبیین می‌فرمایید؟

نوع نگاه امام عرفان مبارزه جوست. عارف فقیهی که امام درست کرده یک جمع صالحی بین عارف و فقیه و سیاست مدار است، چنین ترکیبی به صورت عینی با همه تفاصیلش تمایز حضرت امام از بقیه اندیشمندان و مصلحان اجتماعی تاریخ شیعه است. لذا اندیشه ولایت فقیه که بسط توحید در جامعه ماست ریشه در عرفان و فقه با هم دارد. البته مسیر جهانی شدن این اندیشه را هم ایشان برای ما روشن کردند و خودشان هم به این مطلب توجه داشتند و بین الملل اسلامی را پی­گیری می‌کردند و حتی به جهان کفر هم عنایت داشتند.

یک نکته­ای را هم به عنوان تذکر عرض کنم که خیلی از معارفی که امام به آن‌ها دست پیدا کرد به خاطر سر صحنه اقامه دین بودن ایشان است. واقعاً این یک مطلب و نکته علمی است که خیلی از دریافتهای علمی انسان حین عمل و اجرای آن به دست می‌آید. بزرگی می‌گفت برخی از اندیشه‌های حکومتی فتاوای فقهی امام بعد از تشکیل حکومت و جمهوری اسلامی تغییر پیدا کرد.

خط: طلبه‌هایی که می‌خواهند کار حضرت امام را امتداد دهند حتماً باید تحصیل عرفان نظری داشته باشند؟

به نظرم هم عرفان نظری بخوانند، هم فلسفه، آن‌ها که قرار است کارهای جدی‌تر کنند عرفان و فلسفه و فقه و اصول باید کنار هم چیده شود. حقیقت مطلب این است که بعضی بحث‌های تمدنی هم بعد فقهی دارند و هم بعد معرفتی. نکته دیگر در این سؤال شما دلبستگی به شخصیت و جریان حضرت امام است. این دلبستگی، جهت­گیری‌های انسان را تنظیم می‌کند و سبب طهارت درون می‌شود. اینکه انسان سر صحنه اقامه دین باشد کمک می‌کند که تعلق به این جریان تقویت شود.

 باید روح کار امام را دریافت. واقع مطلب این است که انقلاب اسلامی حادثه بی نظیری در این قرن است. هر انقلابی از قرن هیجدهم تا به امروز داشتیم تا کنون همه حول تمدن غربی پدید آمدند. تنها انقلابی، تنها تحول اجتماعی­ای که قرار است تعارض با تمدن غربی کند نهضت حضرت امام است. اندیشه حضرت امام اصلاً جایی برای عرض اندام مدرنیته و غرب نمی‌گذارد. لذا می‌بینیم ایشان در اوج حضور اجتماعی حتی یک مورد هم متأثر از تمدن و فرهنگ غرب نشدند. یک دلیل و زمینه‌اش همان پایگاه معرفتی ایشان است. اگر کسی واقعاً ملتزم به اندیشه حکمی و عرفان اسلامی باشد اصلاً معرفت شناسی غربی دیگر معنا پیدا نخواهد کرد. علم غربی به آن معنای خاصش راه پیدا نمی‌کند. آن بروزهای تمدن غربی برای او جلوه نمی‌کند. مبتلا به روح مادیتی که در فضای تمدن غربی خوابیده نمی‌شود. بلکه معارضه با او هست و به صورت طبیعی تبدیل می‌شود به یک جنگ جدی با همه مظاهر این تمدن مادی نه صرفاً یک تعارض ظاهری و شعاری. جنگی تمام عیار در تمامی لایه‌های ظاهری و باطنی؛ علمی و فرهنگی؛ فردی و اجتماعی؛ و….

خط: جریان بزرگان عرفان و فقه را که انسان نگاه می‌کند – به جز بعضی موارد خاص – عموماً اهل جامعه سازی و بروزات اجتماعی نبودند. این اشکالی به فرمایش شما نیست؟

کار بی بدیلی که حضرت امام کرده‌اند که بی سابقه بود این است که دین را به تمامه در عرصه جامعه اقامه کردند. این در کار هیچ یک از بزرگان ما از فقها و فلاسفه و عرفا به این سبک دیده نشده است.

با اینکه جوهر فقه در خیلی از مسائلش اجتماعی است اما به همین مسائل هم می‌توان یک نگاه فردی کرد و هم نگاه حکومتی و اقامه دین. این نگاه را ایشان به همه جامعه ما اعم از جامعه علمی و غیر علمی هدیه کردند یعنی منظر نگاه حکومتی و اجرای دین به مسائل. بنده معتقد هستم، اگر فقیهی تنها بخواهد سر صحنه جامعه حکم الله را بیان و ابراز کند نه بیشتر؛ این به عیان می‌بیند که امر به معروف و نهی از منکر را مجبور است به مرحله عمل هم بکشاند. این همانی است که امام می‌گوید یکی از پایه‌های حکومت دینی بحث امر به معروف و نهی از منکر است. به این معنا که امر به معروف باعث می‌شود که بالضروره به حکومت و ضرورت آن برسیم. لذا ایشان در همان مقدمه کتاب حکومت اسلامی می‌فرمایند که اگر بنا باشد که این احکام الهی در جامعه اجرا و پیاده شود بالبداهه ضرورت وجود حکومت اسلامی ثابت می‌شود.

این نکته تمایز این شخصیت الهی است؛ اما عرض ما این است که نباید از زمینه‌های شکل گیری این شخصیت غفلت کرد که یکی از آن زمینه‌ها بعد معرفتی ایشان است که به وضوح در کار ایشان دیده می‌شود البته تمام العله این بعد معرفتی نیست و شخصیت این بزرگوار هم در این تحول عمیق ایشان مؤثر بوده است و همه این‌ها در یک نگاه جامع باید تحلیل شوند. اما وجود این اندیشه معرفتی قابل انکار نیست. باز هم خدمتتان مثالی عرض می‌کنم من اگر ببینم در نفس رفتار غربی یک نوع نفسانیت و هواپرستی و مادیت است؛ انکار ماوراء است؛ اندیشه عرفانی ما چی می‌گوید. چاره چیست؟ روشن است که این فرهنگ باید کنار گذاشته شود. در مقابل بعضی‌ها هم راحت با آن تعامل می‌کنند. خیال می‌کنند یک مقدار را قبول می‌کنند، یک مقدار را قبول نمی‌کنند. ولی امام این کار را نمی‌کند. در دیپلماسی جهانی این اندیشه به حدی جدی است که راه برای اینکه مثل سلمان رشدی بخواهد یک حرفی بزند بسته می‌شود. در این جهانی که همه پذیرفتند که آمریکا ابرقدرت است و مناسبات را با آن باید حل و فصل کرد؛ چرا امام این طور رفتاری با مثل آمریکا دارد؟ یک واقعیت و یک اندیشه­ای وجود دارد که در هر صحنه­ای خود را نشان می‌دهد. اندیشه‌های معرفتی که برآمده از اجتهاد دینی و علمی و معرفتی همه با هم است. نمی‌خواهم این ابعاد را از هم جدا کنم معتقد نیستیم در کار امام این‌ها جدا هستند به هم گره خورده است. خودتان در کارهای عرفان عملی و نظری می‌بینید که آقایان عرفا چقدر تعامل بین دین و اندیشه‌های خودشان دارند. این یک واقعیت غیر قابل انکار است.

عرض کردم که اگر اندیشه عرفانی غلیظ بشود و تبدیل به باور بشود، هیچ گاه اجازه نمی‌دهد تمدن غربی بسط پیدا کند. البته این به این معنا نیست که ما از این تمدن استفاده نمی‌کنیم؛ هر جا این روح سرکش تمدن مادی حضور نداشت، اخذ می‌کنیم. مثلاً روشی در بحث آموزشی را پیاده کرد که مبتنی بر آن فرهنگ مادی نیست. مشکلی در گرفتن چنین مظهر تمدن غرب نداریم. اما هر چه توحید قویتر شود ظهور و بروز مظاهر مادی تمدن غرب کم فروغتر می‌شود.

تحقق جمهوری اسلامی گامی در جهت بسط توحید در جامعه بود؛ اینکه توحید تبدیل به یک ساختار منسجم حکومتی شود، غایت این انقلاب و حرکت حضرت امام است و ما در این مسیر در ابتدای راه هستیم و توانستیم یک حکومت مردم سالار دینی با مغز ولایت فقیه تأسیس کنیم. البته اندیشه ولایت فقیهی که امام به آن قائل بود بیش از این چیزی است که در قانون اساسی آمده است. واقعاً قدرتش مطلقه است و حتی قدرت تعطیلی مجلس را مثلاً دارد.

طلاب باید بر اساس همین اندیشه‌های معرفتی و فقهی که ثمره تلاش بزرگان ماست این مسیر را و مسائل آن را تبیین و حل و فصل کنند. چه قدر الان حکومت اسلامی مسائل متنوعی در حوزه‌های مختلف دارد که کلید حل آن در دست حوزه‌های علمیه است و ما واقعاً کم کاری کرده‌ایم. در اقتصاد، هنر، سیاست، قوه قضاییه و… مسائل پیچیده­ای که با وجود اندیشه‌های ناب حضرت امام، پاسخ‌های در خوری پیدا خواهد کرد.


[۱] صحیفه امام ج ۱۹ ص ۳۲۵

[۲] همان ج ۸ ص ۳۲۵

[۳] همان ج ۸ ص ۱۱۰

[۴] همان ج ۱۰ ص ۱۵۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *