یادداشتی از محمد هادی قهار
اول:
تولید فکر و ایده، یکی از مولفههای اصلی هر سیستم تمدنی است. خون جاری در رگهای یک تمدن و عامل حیات بخش و زنده نگهدارنده آن، و عنصری که بدون تزریق آن به سیستم تمدنی، تمدن را در معرض انحطاط و مرگ قرار می دهد، فکر است. نگاهی به تمدنهای در حال حیات و نیز تمدنهای از بین رفته این فرضیه را تایید میکند. تمدن فعلی حاکم بر غرب و اقمار آن، مرتب در حال تولید فکر و ایده برای زنده نگهداشتن نظام تمدنی غرب است. تمدن غرب اکنون با غلبه و سیطره گفتمانیای که در سراسر دنیا ایجاد کرده است، بخش عظیمی از توان نخبگانی موجود در کشورهای دنیا را در این زمینه بکار گرفته است. به گونهای که اکنون دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی بسیاری از کشورهای دنیا در حال تولید فکر و ایده برای پیشبرد سیستم تمدنی غربی هستند و ناخواسته به این گفتمان غالب تمدنی مدد و یاری میرسانند. اینکه چنین کانونهایی در خود غرب شکل بگیرد و نیز اینکه بتواند نیروهای فکری سایر ملل را یاور خود قرار دهد، محصول طراحی زیرسیستم علمی مناسب برای سیستم تمدن غربی است.
دوم:
ایده تاسیس و توسعه تمدن اسلامی که از سالیان دراز، دغدغه اندیشمندان اجتماعی مسلمان بوده است، تا چند دهه گذشته بیشتر شباهت به خیال و وهم داشت. دلیل آن هم این نیست که اسلام نگاه تمدنی و اجتماعی و نگاه فراگیر جهانی ندارد. بلکه دلیل نگاه بسته و محدود جوامع اسلامی بود. در این شرایط اولین گامی که برای تحقق این ایده لازم بود ایجاد یک سیستم سیاسی اسلامی رقیب برای الگوی لیبرال دموکراسی غرب بود که رفته رفته تلاش کرده و میکند تا خود را به همه جوامع دیکته کند. این اولین گام را هیچ روشنفکر یا سیاستمدار مسلمان نمیتوانست بردارد؛ مگر کسی که به سرچشمه دین وصل بوده و تلقی درستی از آن داشته باشد. قاعدتا این اتفاق در حوزههای علمیه که همواره بستر حقیقی و اصیل فهم دین بودهاند رخ میداد. اما علت اینکه این رخداد بعد از ۱۴۰۰ سال به وقوع پیوست، این برداشت مترقی از اسلام بود که اقامه دین به عنوان یک وظیفه ایمانی، گسترهای فراتر از یک محله و منطقه و جامعه دارد. دین اسلام به عنوان دین خاتم، رسالت جهانی دارد و اقامه آن نیز باید جهانی باشد و برای این کار به گفتمان تمدنی نیاز دارد. اولین گام را یک روحانی اصیل از متن حوزههای علمیه برداشت، و حرکت در مسیر ساختن تمدن اسلامی را آغاز کرد. اما گامهای بعدی این مسیر توسط چه کسانی باید برداشته شود؟ جایگاه طلاب و حوزههای علمیه در این بین کجاست و چه رسالتی بر عهده آنها است؟
سوم:
در یک نگاه خام نهادی همچون حوزههای علمیه در سیستم کلان اجتماعی، نهایتا نقشی همچون یک زیرسیستم علمی را بر عهده دارد که آن هم در سطح بیان احکام واجب و حرام است و نسبت به سایر زمینههای تمدنی نه توانی دارد و نه اساسا توقعی از آن هست. در حالیکه اگر رسالت طلاب و حوزههای علمیه درست درک شود، فعالیت علمی در حوزههای علمیه مقدمه فهم دین، و فهم دین نیز مقدمه اقامه دین است. از آنجایی که دین امری تک بعدی نیست و همه وجوه زندگی بشر را شامل می شود، و رسالت جهانی دارد، نهاد متولی فهم دین، رسالت اقامه دین را نیز دارد و رسالت جهانی کردن آن نیز بر عهده اوست. آن نهادی که پشتیبانی علمی و نرمافزاری از تمدن اسلامی را برعهده دارد، نهادی است که اصیلترین و مستندترین درک را از دین دارد.
لذا طلاب علوم دینی در حوزههای علمیه نسبت به پیشبرد این ایده و گامهای بعدی آن در مسیر تحقق تمدن اسلامی، رسالت اصلی را بر عهده دارند. همانگونه که قبل از تشکیل حکومت اسلامی توسط طلاب و فضلای حوزههای علمیه، هیچ متولی دیگری امکان و توان آن را نداشته است، تکمیل زیرسیستمهای آن نیز از غیر ایشان انتظار نمیرود. چرا که تمدن اسلامی به معنای درست آن در همه مراحل و در همه ابعاد آن نیاز به فهم درست و دقیق از دین دارد.
مطلب اختصاصی نشریه عهد شماره ۲