جای خالی باب تولی و تبری در فقه
جلسه ارائه و نقد مرز تولی و تبری در فقه با حضور حجت الاسلام بام افکن اشاره
قطعاً مولد بودن یک نهاد دانشی مثل حوزه علمیه درگرو تربیت نیروهای پژوهشگر است و این مهم رخ نخواهد داد مگر اینکه اجازه اندیشه ورزی به محققان جوان حوزوی داده شود. شاید بتوان جلسات ایدهپردازی و اندیشهورزی جوانان حوزوی را مقدمه کرسیهای آزاداندیشی حوزوی دانست. با این رویکرد جلسات طرح ایده جوانان پژوهشگر حوزوی در خانه طلاب جوان شکل گرفت. جلساتی که در آنها یک پژوهشگر جوان تحقیق خود را ارائه کرده و با محوریت مباحث او سؤالات و اشکالاتی توسط دیگر طلاب طرح میشود. مباحث طرحشده در این جلسه صرفاً یک طرح اولیه توسط خود پژوهشگر میباشد و باید دقت کرد که بههیچوجه موضعگیری نهایی حتی خود پژوهشگر نیز نباید قلمداد شود.
متن پیش رو تحقیقی است با موضوع تولی و تبری در فقه که توسط حجه الاسلام بام افکن در جمع اعضای خانه طلاب به بحث و بررسی گذاشته شده است.
سوتیتر
- اگر وارد اصل بحث شویم خواهید دید که این بحث از ارکان فقه سیاسی است.
- اگر ما از اصطلاحات دقیق شده فقهی استفاده کنیم و حد و حدود واژهها را مشخص کنیم آن موقع وقتی گفتیم رابطه با فلان کشورهای غربی، مشخص میشود که این رابطه منفی است یا مثبت است، اسلامی است یا غیر اسلامی است وحد و حدودش چقدر است
- نکته دیگر بحث متعلق تولی است اینکه حکم روی چه متعلقی رفته است؟ ادعای ما این است که متعلق تولی واجب «شیعه متقی» است؛ یعنی تولی کفار و شیعه فاسق، حرام است. تولیاش جایز نیست و نهی جدی شده است.
- سید مرتضی میگوید: بحث حقوق غیر از بحث تولی و تبری است. حقش را ادا کن، چنانکه با کافر ذمی هم حقش را ادا میکنی. احکام دوستی و دشمنیها باید اینجا بررسی شود. اگر کسی شمارا امین دانست، حق ندارید در مالش خیانت کنید. اگر وظیفه من ارشاد است من به وظیفهام عمل میکنم این تولی نیست اگر دلسوزانه این کار را میکنم چون وظیفهام است چراکه با قهر و غضب کسی دعوت نمیشود.
در باب تولی و تبری فقهی یا احکام دوستیها و دشمنیها تا جایی که بنده جستجو کردهام بحث فقهی متمرکزی نیافتهام.
بحث ولایت وقتی در اصول عقاید مطرح میشود شاخصهاش این است که قبول آن موجب تشرف به اسلام و ایمان میشود و عدم قبول یا رد آن موجب کفر یا خروج از ایمان میشود. «فَریقاً هَدی وَ فَریقاً حَقَّ عَلَیهِمُ الضَّلالَهُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ[۱]». در این آیه، اهل ضلالت بجای ولایت الهی، ولایت شیطان را پذیرفتهاند لذا این آیه مربوط به مسائل اعتقادی است نه فقهی؛ اما ولایت وقتی در فروع و فقه بحث میشود شاخصهاش این است که پذیرش آن موجب تقوی وعدم پذیرش آن موجب فسق و گناه است نه خروج از اسلام یا تشیع. مثلاً در سوره مائده آیه ۵۱ میفرماید «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ» این آیه خطاب به اهل ایمان است که خداوند ایشان را از قبول ولایت یهود ونصاری نهی میکند لکن متخلفین از این نهی را ظالم یعنی گنهکار میداند نه کافر یا مشرک. یکی از قرائنی که دال بر فرعی بودن این نوع ولایت است جمله بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ است که میفرماید آنگونه که بعضی از ایشان ولی یکدیگرند شما آنگونه با ایشان رابطه ولایی نداشته باشید. پس آیه مربوط به رابطه افراد با هم است نه رابطه آنها باخدا تا آیه بخواهد بگوید شخص، یهود و نصاری را در عرض خدا، ولی قرار داده است.
اشکال ـ علمای ما همواره بحث تولی و تبری را جزء فروعات دین شمردهاند نه اصول دین.
از زمانی که رسالهها تدوینشده یک رساله نداریم که بحث تولی و تبری درش بوده باشد.
اشکال ـ اینکه کافر را نمیتوانید مسلط کنید این بحث فقهی است بحث از ولایت اصلاً یک بحث فقهی است و در جایجای فقه بحث شده است. انواع ولایت مؤمنین، خود ولایتفقیه، همه در فقه طرح و بحث شده است.
ولایت صغیر، ولایت پدر نسبت به فرزندش، اینها بحث دوستی و دشمنی نیست. الا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء، این بحث دوستی و دشمنی است. اینها را باید از هم جدا کرد. اگر وارد اصل بحث شویم خواهید دید که این بحث از ارکان فقه سیاسی است. رابطه با یهود و نصاری که الآن مبتلا هستیم یا با کمونیستها که رابطه برقرار میکنیم و مجبور هستیم و در آیه قرآن داریم «فَترَی الَّذِینَ فی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یسَرِعُونَ فِیهِمْ یقُولُونَ نخْشی أَن تُصِیبَنَا دَائرَهٌ»، آنهایی که در قلبشان مرض هست به سمت اینها میروند و میگویند نمیتوانیم در چرخه زندگی باید بالاخره با اینها تعامل کرد الآن ما با چین رابطه داریم با اروپا داریم چرا با آمریکا نه ولی با اروپا آره، روسیه بدتر است یا اروپا، چرا با بعضی رابطه داریم و با بعضی نداریم و چقدر و حد و حدودش چقدر باشد نرمش قهرمانانه یعنی چی. خلاصه همه این بحثها را داریم و زبان فقه گویا نیست. اگر ما از اصطلاحات دقیق شده فقهی استفاده کنیم و حد و حدود واژهها را مشخص کنیم آن موقع وقتی گفتیم رابطه با فلان کشورهای غربی، مشخص میشود که این رابطه منفی است یا مثبت است، اسلامی است یا غیر اسلامی است وحد و حدودش چقدر است.
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): … وَ لَایسْأَلُ عَدُوَّنَا وَ إِنْ مَاتَ جُوعاً … (الکافی ج: ۲ ص: ۲۳۹)
در این روایت صحیحه موارد متعددی وجود دارد که در بحث تولی و تبری میتواند مورد استناد واقع شود اما ما در اینجا به همین عبارت استناد میکنیم که میفرماید: «شیعیان ما از دشمنان ما هیچ درخواستی نمیکنند حتی اگر از گرسنگی بمیرند» که این مطلب نشان میدهد عدم درخواست از اعدا ولو منجر به مرگ شود، پسندیده است و درخواست سؤال از اعدا نکوهیده است ولو عند الاضطرار که این عدم مطلوبیت ظاهر در حرمت درخواست است بهنحویکه در حال اضطرار نیز حکم باقی است و حتی با حدیث رفع نیز قابل ارتفاع نیست زیرا اینجا حکم روی موضوع در حال اضطرار لحاظ شده و خود عنوان اضطرار در آن اخذشده و این نشاندهنده این است که عدم خواست از اعدا مبرز تبری است لذا واجب است.
در بحث انتخابات دو جناح شکل میگیرد و دشمن هم میآید یکطرف را میگیرد طبیعتاً دشمن اگر یکچیزی، یکذرهای به نفع او باشد، میآید همان را میگیرد. حالا اینجا دو جبهه شکل میگیرد: یکی جبههای که دشمن پشتش هست و دیگری دشمن پشتش نیست. اینجا شما در داخل و برای کشورت و برای خودت تصمیم میگیری، اگر کاری کنید دشمن اینجا خوشحال میشود یا حداقل دشمنی کمتر میشود، چه باید کرد؟
اشکال ـ به نظر میرسد دایره فقه، افعال جوارحی است. بهجز چند بحث محدود مثل بحث نیت در افعال عبادی یا تجری، تا به حال ورودی در موضوعات جوانحی نداشتهایم.
این تقریر از فقه ناکارآمد است. دین را بسیار محدود در حد افعال مطرح میکند. آنوقت خلأهایی پیش میآید. اگر شیخ انصاری نیامده بود در مکاسب محرمه طردا للباب بحث غیبت را ننوشته بود، حاشیه نمینوشتند. بسیاری از محرمات جایش خالی است، بحث تولی و تبری هم ایضاً جایش خالی است بحث ریا و حسد نیز مربوط به امور قلبی است. آیا واقعاً میشود امور قلبی مورد امرونهی قرار بگیرد؟ اینکه در روایت داریم که احبوا فی الله امر کرده است، دوست بدارید. محبت اختیاری است و اگر محبت را اختیاری بدانیم، بحث امرونهی مستقیم به خود این امر قلبی میتواند تعلق بگیرد.
یکی از مباحثی که میتوان اینجا بحث کرد این است که اساساً وجوب و حرمت تولی و تبری، تعبدی است یا توصلی؟ باید دید در تولی واجب آیا ملاک تعبدیت، یعنی تقرب وجود دارد؟
مثلاً فلانی یک طلبه مؤمن است ولی شما به سبب ریخت و قیافه و پول و سکناتش از او خوشتان میآید و تبری حاصل نمیکنید و خیلی در عمل با او خوشرفتاری میکنید آیا این غرض خداوند حاصلشده است یا نه؟
این بحث واقعاً بحث پیچیدهای است. احبوا فی الله، این «فی الله» آیا قید است یا ظرف؟ مثلاً شما جنگ فی سبیل الله، آیا همین جنگ فی سبیل الله را حتماً باید قصد قربت کنیم؟ فی سبیل الله ظرف است و بدون نیت هم حاصل است اما آیا «فی الله» قید این دوستی است یا ظرف؟ یعنی اگر فی الله نبود دوست نداشته باش. یک کسی ایمانش را باید در نظر بگیرید و دوستش داشته باشید یعنی اگر ایمان را در نظر نگیرید شما امتثال نکردهاید و این محبت ارزش ندارد.
اشکال ـ به نظر میرسد سه نوع رفتار را باید از هم تفکیک کنیم، یک بحث تولی و تبری است به این معنی که مردم که نگاه میکنند، از فلان رفتار، تولی و تبری برداشت میکنند؛ مثلا با هم دوست نیستند ولی رفتارشان دوستانه است.
دوم رفتاری است که انجام میدهند تا دوستی ایجاد کنند، اصلاً این کار را میکنند که دوستی شکل بگیرد؛ یعنی این رفتار مقدمه آن اتفاق قلبی بشود.
سوم هم رفتاری است که «بروز» آن دوست داشتن است؛ یعنی خود دوست داشتن که در ساحت قلب ما رخ میدهد این بروز را دارد.
اگر این سه نوع رفتار را در کنار فعل جوانحی قلبی بگذاریم، درواقع چهار نوع موضوع داریم و اینجا چهار نوع حکم خواهیم داشت. مثلاً اگر رفتار بهعنوان بروز فعل قلبی منظور است، آیا وجوبش اصلی است یا تبعی؛ به تعبیر دیگر باید دید خود «ابراز محبت» وجوب دارد یا «وجود محبت» وجوب دارد و ابراز بهتبع آن واجب شده است. اگر خود رفتار، فارغ از واقعه قلبی وجوب داشته باشد، آنوقت مسئله فرق میکند؛ یعنی شما بدون وجود محبت یا دشمنی قلبی هم واجب است که رفتار محبتآمیز یا خصمانه داشته باشید. این موارد باید از هم تفکیک شود.
ما اینجا دو واجب داریم، دو فرد از وجوب داریم که روی دوتایش امر رفته است. یکی اینکه قلبا دوستش بدارد؛ حالا محبت قلبی را میتواند بروز بدهد یا ندهد؛ اما اینکه رفتارش دوستانه باشد، وجوب دیگری دارد. طبق روایات میگوییم اگر رفتار با دشمن دوستانه باشد، واجب ترک شده است، ولو قلباً محبت نباشد. اگر هر دو را بیاورد، دو تا ثواب میبرد و اگر هر دو را ترک میکند، دو چوب میخورد.
اشکال ـ ولایت و محبت ظاهراً دو عنوان است. ولایت یکطور همجبهگی است، پیوستگی است ولی میشود من دیگران را دوست داشته باشم و هیچ اقدامی هم نکنم. انگار ولایت، یک عمل روی زمین است ولی محبت کاملاً قلبی است. «لاتتخذوا الیهود اولیاء» فرق دارد با اینکه بگوید دوستش نداشته باش.
این درست است که بحث از حدود و ثغور این مفاهیم را هم باید طرح کرد؛ اما بحث تولی و تبری عناوینی غیر از عنوان عادی فعل است و باید این را دقت کرد. مثلاً بنده روایت صفوان جمال را جستجو کردم اکثر بزرگان در بحث عون ظلمه آوردهاند؛ انّ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی (علیه السلام) قَالَ: لَهُ کلُّ شَیءٍ مِنْک حَسَنٌ جَمِیلٌ مَا خلأ شَیئاً وَاحِداً قُلْتُ أَی شَیءٍ قَالَ إِکرَاؤُک جِمَالَک مِنْ هَذَا الرَّجُلِ یعْنِی هَارُونَ- إِلَی أَنْ قَالَ یا صَفْوَانُ أَ یقَعُ کرَاؤُک عَلَیهِمْ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّی یخْرُجَ کرَاؤُک قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کانَ مِنْهُمْ کانَ وَرَدَ النَّارَ قَالَ صَفْوَانُ فَذَهَبْتُ فَبِعْتُ جِمَالِی عَنْ آخِرِهَا الْحَدِیثَأَقُولُ وَ تَقَدَّمَ مَا یدُلُّ عَلَی ذَلِک فِی أَحَادِیثِ الْعِشْرَهِ وَ یأْتِی مَا یدُلُّ عَلَیه.
البته روایت، سندش مشکل دارد و چون همه بحث کردهاند ما هم بحث کردهایم سر جای خودش. حضرت به او میگوید: همهچیزت حسن است الا یکچیز که شترهایت را به او کرایه دادهای. دوست داری برگردد و پولت را بدهد؟ میگوید: بله. میگوید: من احب بقاء الظالمین فهو منهم، حب بقا اشکال دارد. ما اگر باشیم از دور نگاه کنیم هیچ تولی و تبری نمیبینیم. حضرات یکجاهایی را میبینند تو همینکه در ته دل محبت بقای اینها را داری اشکالداری. عنوان محبت، شخص هم درنهایت رفت و محبت را زایل کرد و گفت شترهایم را فروختم میخواهد برگردد یا برنگردد. عنوان و موضوع را از بین برد او قبول داشت که حق ندارم، حب بقای ظالم داشته باشم.
اشکال ـ این بحث در بعضی کتابهای فقهی آمده است. مرحوم آیتالله عبدالحسین لاری(ره) در کتب فقهی خود بحث تولی و تبری را آورده است. آنجا ایشان روایتی را که نقل شد، مطرح میکند و میگوید بحث ربطی به عون ظالم ندارد و بحث تولی و تبری است. (تعلیقه علی المکاسب، عبدالحسین لاری، جلد ۱ ص ۲۱۴)
بله درست است البته ایشان متأخر است. از زمان کلینی تا حالا خیلی محدود بحث شده. سید مرتضی یکجایی بحث کرده.
نکته دیگر بحث متعلق تولی است اینکه حکم روی چه متعلقی رفته است؟ ادعای ما این است که متعلق تولی واجب «شیعه متقی» است؛ یعنی تولی کفار و شیعه فاسق، حرام است. تولیاش جایز نیست و نهی جدی شده است.
روایت دیگری که در این بحث میتوان مطرح کرد این است:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِیوَصِیتِهِ لِأَصْحَابِهِ قَالَ أَحِبُّوا فِی اللَّهِ مَنْ وَصَفَ صِفَتَکمْ وَ أَبْغِضُوا فِی اللَّهِ مَنْ خَالَفَکمْ وَ ابْذُلُوا مَوَدَّتَکمْ وَ نَصِیحَتَکمْ لِمَنْ وَصَفَ صِفَتَکمْ وَ لَا تَبْذُلُوهَا لِمَنْ یرْغَبُ عَنْ صِفَتِکمْ وَ عَادَاکمْ عَلَیهَا وَ بَغَی لَکمُ الْغَوَائِلَ هَذَا أَدَبُنَا أَدَبُ اللَّهِ فَخُذُوا بِهِ وَ تَفَهَّمُوهُ وَ اعْقِلُوهُ وَ لَا تَنْبِذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکمْ مَا وَافَقَ هُدَاکمْ أَخَذْتُمْ بِهِ وَ مَا وَافَقَ هَوَاکمْ طَرَحْتُمُوهُ وَ لَمْ تَأْخُذُوا بِهِ وَ إِیاکمْ وَ التَّجَبُّرَ عَلَی اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ عَبْداً لَمْ یبْتَلَ بِالتَّجَبُّرِ عَلَی اللَّهِ إِلَّا تَجَبَّرَ عَلَی دِینِ اللَّهِ فَاسْتَقِیمُوا لِلَّهِ وَ لَا تَرْتَدُّوا عَلَی أَعْقَابِکمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِین (وسائل ج ۱۶، ص ۱۷۸)
اما آیا هر شیعهای؟ شیخ اعظم در بحث سب از مکاسبه محرمه میفرماید «ثم إنّه یستثنی من «المؤمن» المظاهر بالفسق، لما سیجیء فی الغیبه من أنّه لا حرمه له.
«و هل یعتبر فی جواز سبّه کونه من باب النهی عن المنکر فیشترط بشروطه، أم لا؟ ظاهر النصوص و الفتاوی کما فی الروضه الثانی و الأحوط الأوّل»(کتاب المکاسب، ج ۱، ص: ۲۵۳) وهمینطور در بحث غیبت میفرمایند «فإنّ من لا یبالی بظهور فسقه بین الناس لا یکره ذکره بالفسق. نعم، لو کان فی مقام ذمّه کرهه من حیث المذمّه، لکن المذمّه علی الفسق المتجاهر به لا تحرم، کما لا یحرم لعنه.» یکی از مبرزهای برائت، بحث لعن است و زمانی که برائت از کسی واجب باشد تولیاش واجب نخواهد بود.
اشکال ـ در کافی روایت داریم که از شیعه تبری نکنید از اعمال بد او تبری کنید.
خیلی از این روایات را مراجعه کردهام در سندش ضعف بود. علاوه بر اینکه شما روایت صحیح دارید که میگوید ایاک و صحبه العاصین مبادا مصاحبت داشته باشید یعنی با او رفیق نشو. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی وَ عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِک بْنِ عَطِیهَ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ (علیه السلام
) فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ قَالَ: إِیاکمْ وَ صُحْبَهَ الْعَاصِینَ وَ مَعُونَهَ الظَّالِمِینَ وَ مُجَاوَرَهَ الْفَاسِقِینَ احْذَرُوا فِتْنَتَهُمُ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ سَاحَتِهِ (وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص: ۲۶۰)
این روایت صریح در این است که مصاحبت و همنشبنی و مجاورت با گنهکار، جایز نیست بلکه تبری و دوری از ایشان واجب است. پس این روایت مخصص وجوب تولی نسبت به مؤمنین است. لذا حقی از ایشان بر گردن مؤمنین نیست.
اشکال ـ شما با این تقریر خود جبههبندی را در داخل جامعه شیعی قرار میدهید و حتی فساق را هم در طرف دیگر جبههبندی، یعنی در جبهه باطل و کفار و ملحدین قرار میدهید، روابط اجتماعی با آنها را هم مثل روابط با کفار آنها قرار میدهید. به لوازم این نظریه میشود ملتزم شد؟
بحث تولی نوع رفتارهای ویژهای است که خیلی سنگین و مشکل است و این را اساساً نمیشود با هرکسی در جامعه دینی برقرار نمود. این را باید دقت کرد. بعلاوه که روایات روشنی است که شیخ در مکاسب خود آورده و من دیگر ذکر نکردم این نصوص را چکار میکنید؟
هود: ۱۸ أَلا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمینَ.
غافر: ۵۲ یوْمَ لا ینْفَعُ الظَّالِمینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ.
ظلم، گناه صغیره را نمیگیرد چراکه میفرماید آن تجتنبوا الکبائر … نکفر عنکم سیئاتهم، ظالم همان فاسق است و فاسق کسی است که تقوا ندارد و تقوا مشخص است انجام کبائر است. صغیره ها اگر اصرار شد کبائر میشود.
المائده: ۷۸ لُعِنَ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عیسَی ابْنِ مَرْیمَ ذلِک بِما عَصَوْا وَ کانُوا یعْتَدُونَ.
در این آیه لعنت به اهل معصیت خورده است.
اشکال –رفتارهایی که پیامبران نسبت به کفار و گناهکاران داشتهاند، به آنها محبت میکردهاند؛ هدایتشان میکردهاند. برای اینکه حرفشان در آنها تأثیر کند، نسبت به آنها دلسوزی میکردهاند. اینها مصداق تولی است یا تبری؟ مصداق چیست؟
در کتاب «مسائل مرتضی» از سید مرتضی استفتاء کردهاند که در مورد پدر و مادر کافر، من باید چه کنم؟ از یک طرف تولی واجب است و از یک طرف میگویید که تبری از اینها واجب است که سید مرتضی آنجا بحث میکند.
سید مرتضی میگوید: اینکه کسی حقی بر ما دارد مثل همسایه، این غیر از تولی و تبری است. امیرالمؤمنین با یک شخصی به سمت کوفه میرود شخص راهش جدا میشود و میخواهد به سمت بصره برود، حضرت کمی همراهش میرود، میفرماید شخصی که با آدم همراه میشود، حقی پیدا میکند. سید مرتضی میگوید: بحث حقوق غیر از بحث تولی و تبری است. حقش را ادا کن، چنانکه با کافر ذمی هم حقش را ادا میکنی. احکام دوستی و دشمنیها باید اینجا بررسی شود. اگر کسی شمارا امین دانست، حق ندارید در مالش خیانت کنید. اگر وظیفه من ارشاد است من به وظیفهام عمل میکنم این تولی نیست اگر دلسوزانه این کار را میکنم چون وظیفهام است چراکه با قهر و غضب کسی دعوت نمیشود.
اشکال ـ اگر تولی و تبری امری قلبی است و شدت و ضعف دارد، باید در بیرون طیفی از رفتارها داشته باشیم و ازاینجهت باید انواع رفتارهای دال بر تولی و تبری داشته باشیم.
بله این بحث را هم میتوان داشت.
به تواتر روشن است که این وجوب تولی چیز دیگری است غیر از وجوب خود رفتارها. ترک تولی خودش رفتاری است غیر از مثلاً غیبت کردن یا اهانت کردن؛ یعنی مثل کسی که با زنا روزهاش را بشکند که دو چوب میخورد یکی به دلیل زنا و دیگری به دلیل شکستن روزه، اینجا هم دو چوب میخورد: یکی به دلیل گناه غیبت و دیگری به دلیل قطع تولی برادر مومنش. روایت صحیحه از ابیعبدالله در کافی است که عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: تَوَاصَلُوا وَ تَبَارُّوا وَ تَرَاحَمُوا وَ کونُوا إِخْوَهً بَرَرَهً کمَا أَمَرَکمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
چرا در فتنه ۸۸ اوضاع چنین شد؟ چون یک عدهای تولی یهود و نصاری کردند هر چه ماهواره گفت گوش کردند اگر میگفتند: من یتولهم منکم فانه منهم، رفتارها خیلی تغییر میکرد. حتی برخی از بزرگانِ اهل علم هم اشتباه کردند؛ چون بحث تولی و تبری برایشان منقح نشده. برخی از طلبهها هم اشتباه کردند، چون نمیدانستند که کارشان حرام شرعی است. مگر گناهان منحصر به همین هفت، هشتتا است. ترک تولی هم گناه است.
[۱] سوره اعراف آیه ۳۰