ضرورت فهم جامع مکتب امام (ره) بر اساس تفسیر مقام معظم رهبری
در گفتگو با حجه الاسلام و المسلمین فلاح، مدیر پژوهشکده تمدّن توحیدی فتوّت
اشاره:……………..
خط: موضوع بحث چگونگی دستیابی به فهم جامع و صحیح از مکتب امام خمینی (ره) است. یکی از بهترین مسیرهای احتمالی برای رسیدن به این مطلوب توجه به اندیشههای مقام معظم رهبری در این زمینه است؛ لطفاً دیدگاه خود را نسبت به ارتباط این دو مسئله با هم، بفرمایید.
یکی از مقدمات برای موضوع بحث مطرح شده این است که اول بدانیم این انقلاب چقدر ارزش دارد تا بعد متوجه شویم این انقلاب باعظمت، چقدر به فکر و مکتب امام خمینی وابسته است و چگونه میتوان آن را تحصیل نمود. حضرت آقا جملهای دارند که انسان را برای کنکاش در این موضوع، گرم میکند و آن این است که میفرمایند: “با انقلاب اسلامی ایران، عصر جدیدی شروع شد.” به نظر بنده بهتر است کل اینگونه بیانات رهبری را جمع کنیم و مفصل درباره آن تأمل نماییم. مرداد ماه ۹۱ جلسهای را حضرت آقا با اساتید دانشگاه داشتند که به آنها گفتند: “ما در آستانهی پیچ تاریخی هستیم، هندسهی دنیا و وضع جهان بشری در همهی ابعاد در حال تغییر است.” و ماحصل سخن رهبری این بود که مکتب غرب تمام طراوتهای کاذب خود را از دست داده و در حال فروپاشی است و فرمودند: “اینطور نیست که غرب خطاهای راهبردی کرده باشد! نخیر، خطاهای بنیادی کرده بود و به خاطر این خطاهای بنیادی، آسیبپذیر شد و الان در حال فروپاشی است و هیچ کاری هم نمیتوانند برای نجات خود بکنند.”
میدانید که راهبردها در چنبرهی بینشها هستند، شما اگر بینشهای خود را تغییر ندهید، راهبردها هیچ کاری برای بینشها نمیتوانند بکنند. فلذا استکبار اگر صد شگرد هم در زمینهی راهبردها انجام دهد، باز هم به سمت نابودی در حرکت است و به تعبیر مقام معظم رهبری، سرنوشت حتمی این است که تمدن اسلامی در جهان گسترش یابد. چرا رهبری میفرمایند سرنوشت حتمی، شکست غرب و گسترش تمدن اسلامی است؟ چون اینطور تحلیل کردند که اندیشه غرب از ابتدای شکلگیری قطعاً شکست میخورد، و حالا زمین خوردن خود را شروع کرده.
حالا در دل این تحلیل یک نکته است که انقلاب اسلامی چکار کرده؟ زمینهی فروپاشی اندیشهی غرب در بیرون فراهم بود و انقلاب اسلامی آمد و ضربهای اصلی را وارد کرد، و اینجاست که رهبری میفرمایند که ما در یک دنیا و عصر جدید زندگی میکنیم و با بیانی عجیب میفرمایند که این عصر، «عصر خمینی» است.
خط: نسبت شخصیت و تفکّر حضرت امام با این انقلاب چه بوده است؟
واقعاً «فهم متفاوت» امام خمینی بود که باعث پیدایش این انقلاب شد؛ غیر از عناصر دیگر شخصیت ایشان، مثل اراده آهنین و معنویت و غیره. اما الآن عنصر فکر امام است که برای ما بجا مانده و اثرگذار است. حضرت آقا در یکی از سخنرانیهای خود در سال ۶۸ میفرمایند: “ما قبل از ظهور امام همین قرآن را داشتیم، همین فقه را داشتیم، همین مرز و بوم را داشتیم، اما انگار هیچ چیزی نداشتیم و دائماً بر سر ما میخورد و شخصیت ما هضم میشد؛ تا اینکه او ظهور کرد و مثل یک خورشید تابان ما را احیا نمود و بعد از امام بود که قرآن به کار ما آمد، نهجالبلاغه به کار ما آمد، فقه به کار ما آمد و ارزش جغرافیای ما هم تازه معلوم شد.” یعنی ما در یک موقعیت استراتژیک بودیم اما این موقعیت مورد بهرهبرداری واقع نمیشد و به کار ما نمیآمد.
در جایی دیگر ایشان میفرماید برای اینکه شما یک طوفان در جامعهی بشری راه بیندازید، باید یک فکر قوی ارائه کنید؛ با شعار نمیشود، با شعار شاید بشود یک چند صباحی مردم را مشغول کرد ولی اگر بخواهید این حرکت دوام داشته باشد، حتماً باید فکر نیرومندی ارائه کنید که بعد حضرت آقا میفرمایند حضرت امام آن فکر نیرومند را ارائه کرد.
ایشان خیلی به این مسئله پرداختند که اساساً تفاوتها در طرز تفکر امام است. امام یک جور دیگری فکر میکرد. درجایی دیگر هم رهبری فرمودند فکر امام مثل فکر روشنفکرها نبود، فکری فقط در فضا نبود، بلکه بسیار فکر عملیاتی داشتند. با وجود اینکه ریشهی تفکرات امام مبنای توحیدی داشت و این، کار را در بیان سخت میکرد، اما تفکر خود را بسیار ساده بیان میکرد مثلاً میفرمود شاه باید برود یا آمریکا شیطان بزرگ است.
حالا کسانی که جدیداً با حرفهای امام مخالفتهایی میکنند و نتیجهی آن را هم داریم میبینیم که دوباره کشور را به سمت تهدید میبرند، اتفاقاً دارند اثبات میکنند که حرف درست، همان حرف امام است. معلوم است که تا از این جاده خارج میشویم، اتفاقات بدی در انتظار ماست. فرض کنید شما با بچههایتان سوار ماشین هستید و در جاده اصلی میرانید، بچهها هم راحت میخوابند، اگر شما خوابتان برد و به جاده فرعی رفتید آن وقت است که بچهها فرق بین راه و بیراهه را میفهمند.
نمرهی ما در پیروی از امام چند است؟ حضرت آقا در اینباره میفرمایند من از ملت راضی هستم، از مسئولین راضی هستم، اصول تفکر امام زنده است و…، اما اگر قرار باشد ما به خودمان نمره بدهیم، شاید نمرهی لایق این مقطع تاریخی را به خودمان ندهیم؛ ولی خب این قدر هست که تفاوتهای زیادی را رقم زده است. با این وصف باید بگوییم ما بهشدت به مکتب امام محتاجیم.
خط: اساساً سؤالی که مطرح میشود این است که تقریرهای گوناگونی از شخصیت و تفکّر امام وجود دارد، امّا اندیشههای حضرت امام، کماهوحقّه، را چگونه میتوان به دست آورد؟
به نظر بنده یکی از راههای به دست آوردن مکتب امام، از ناحیه مفسّر تفکر امام، یعنی خود حضرت آقاست. ایشان یک مفسّر هوشمند، با استعداد، صاحب فضل و فرهیختگی و صاحب انس و اعتقاد به حضرت امام است، یعنی هم با مکتب امام انس داشته، هم زیر پر و بال امام بوده و هم در افقی قرار داشته قبل از اینکه رهبر شود که توی آن افق امام را بهتر درک کرده؛ فلذا به نظر من ایشان یکی از مفسّرین عالی برای اندیشههای امام است، مثل اینکه ملاصدرا بخواهد از بوعلی تعریف کند، انسان میگوید خود ملاصدرا برای خودش عظمتی است، پس خوب گوش کنید ببینید دربارهی بوعلی چه میگوید. به نظرم ایشان مکتب امام را خیلی خوب و زنده تقریر کردهاند. پس یکی از راههای فهم مکتب امام، تفسیر رهبری از کلام امام است.
اما دومین راه، خود بیانات است مثلاً آنقدر «وحدت» را گفتهاند که فهمیدن آن سخت نیست، یا با واژه مبارزه با آمریکا یا مبارزه با استکبار و…، مفاهیم دیگر هم به همین صورت مثلاً استقلال، آزادی و … . اگر بدون غل و غش به منابع و سخنرانیها نگاه کنیم، بهراحتی به این فهم میرسیم که یک مسئله جز اصول است یا فروع. یک محکمات داریم و یک متشابهات، اول هم سراغ متشابهات نمیرویم، اول سراغ محکمات میرویم بعد بقول علامه طباطبایی با محکمات، متشابهات را هم تبدیل به محکمات میکنیم. در این صورت دیگر یک متشابه هم باقی نخواهد ماند، تکلیف همه چیز روشن است. از محکمات شروع میکنید و میروید سراغ متشابهات و بعد دیگر متشابهی مشاهده نمیکنید!
از میان منابع موجود درباره حضرت امام، حضرت آقا به وصیتنامه خیلی تأکید دارند و میفرمایند امام وصیتنامه را با دقت نگاشتهاند و متوجه هم بودهاند که ما به این مکتب نیاز داریم. البته بعد از این وصیتنامه، ایشان مجبور شد پیامهایی هم صادر کنند، مثل پیام قطعنامه.
پیام قطعنامه خیلی عالی است. امام حرفهایشان را صراحتا در قطعنامه زدهاند. ایشان در آنجا با برافروختگی، چهرهی انقلابی خودشان را نشان دادهاند. که البته من کلاً معتقد هستم ایشان بخشی از چهرهی خودش را نشان دادند، طرحی که امام برای زندگی بشری داشتند، خیلی عظیمتر از اینهایی بود که داشتند برای ما بیان میکردند.
بنابراین ما مسیرمان بسته نیست و خیلی راحت میتوانیم بفهمیم امام چه میخواستند بگویند. حالا ممکن است وقتی به جلو میرویم، محققین مکتب امام در بعضی موارد با هم مباحثه هم داشته باشند، اما سطوح فراوانی را مییابیم که روشن است و ما میتوانیم متوجه تفکر امام بشویم.
خط: آیا حضرت آقا فقط مفسّر کلام و مکتب امام هستند؟ ایشان در یکی از بیاناتشان اشاره دارند که اندیشههای امام مانند یک جورچین است که بخشی از آن تکمیل شده و بخشهایی از آن را ما باید تکمیل کنیم. آیا تصدی این فرآیند، فراتر از یک تفسیر نیست؟
بگذارید من اعتقاد خودم را عرض کنم، شما اگر کمی در شخصیت حضرت آقا دقیق شوید، متوجه میشوید ایشان مجتهد هستند و شاکله نظامساز دارند؛ یعنی مکتب را میفهمند، صدر و ذیل مطلب را میفهمند. اگر مراجعه کنید به آثار جوانیهای ایشان، متوجه میشوید ایشان طبع پیکرهوار نگاه کردن به یک مکتب را دارند. و میفهمید ایشان با نگاه کردن به یک مکتب، راحت مؤلفه تعریف میکنند. یعنی ذهن ایشان، هم یک ذهن مولدست، و هم یک ذهن سازمان بخش.
شما مطمئن باشید هر چیزی را به ایشان بدهید، آن را جلو میبرند. برای مثال اگر ملاصدرا را به ایشان بدهید، بعدش متوجه میشوید ایشان نگاههای نوملاصدرایی ارائه میکند. اگر امام خمینی هم به ایشان نزدیک باشد، اندیشههای او را جلو میبرد. معمولاً انسان بزرگی مثل حضرت امام بعد از خودش به کسی نیاز دارد که اندیشههای او را جلو ببرد و مرتب کند و معلوم کند کجاها سخن امتداد پیدا نمیکند و کجاها سخن ادامهدار است.
نیاز است در لایه چهارم و پنجم سخن حضرت امام، کلامشان تبیین شود و حضرت آقا در ذیل وجود خورشیدی امام توانسته برای اندیشه امام، سخن بیاورند؛ یعنی کل وجود خود را جمع کردهاند و بردهاند در اردوگاه امام.
کار حضرت آقا در آنجا این است که حرفهای امام را به هم متّصل نمایند و یک جاهایی بگوید: اینجا اگر امام بود، این مطلب را میگفت. به نظر من حضرت آقا اینقدر بالنده بودند که امام را فهمیدند و این عرض بنده معنا دارد. البته ایشان اختصاصهای خودش را هم دارد. اگر این آدم این قدر است که امام را میفهمد، باید منتظر باشید که اختصاصهایی داشته باشد، ولی این اختصاصها همه در داخل مکتب فکری امام است. ایشان انتخاب کرده و گفته مکتب امام و لاغیر، انتخابی آگاهانه!
خط: با این پیش فرض به نظر حضرتعالی کسی هست که بتواند اندیشه امام را بهتر از حضرت آقا معرفی نماید؟
من به دلایلی عرض میکنم نه! یعنی با یک زاویهی دید نه ولی با یک زاویهی دید دیگر چرا؛ که این چرا اهمیتی ندارد.
برای روشن شدن مطلب، مثالی را مقدّم میکنم. کسی که گرایش تربیتی دارد، وقتی قرآن میخواند، بُعد تربیتی قرآن را میفهمد، وقتی فقه میخواند، بُعد تربیتی فقه را میفهمد؛ مثلاً میگوید چرا باید توی سفر دو رکعت نماز خواند؟ کسی که نگاه تربیتی دارد، بُعد خاموشِ تربیتی اسلام، برایش سر و صدای آشکاری دارد؛ یعنی کاملاً واضح است اما چرا برای بقیه این بُعد خاموش است؟ چون اصلاً ذائقه تربیتی ندارند، اصلاً متوجه نمیشوند. حالا ممکن است کسی که ذائقهی تربیتی دارد، ذائقهی اقتصادی نداشته باشد و بُعد اقتصادی دین برایش خاموش باشد. شما یک دور قرآن را بگذارید جلوی چشم این آدم، از اول تا آخر به قرآن، تفسیر و نگاه تربیتی دارد.
حالا برگردیم به حضرت امام. امام در مقابل قرآن که قرار میگیرد، میگوید قرآن با «یک آدم» چک و چانه نزده، بلکه سخن قرآن مربوط به اداره کردن «جامعه بشری» است. فلذا امام میفرماید: شأن انبیاء (علیهم صلوات الله) بالاتر از این است که خودشان را با یکی، دو تا آدم مشغول کنند. انبیاء (علیهم صلوات الله) جامعهی صالح پدید میآوردند و کرور کرور آدم موحد تربیت میکردند. و در ادامه امام میفرماید اگر قبل از هجرت، پیامبر با تعداد محدودی سر و کار داشتند -چون دست ایشان به جامعه نمیرسید- اما وقتی حکومت دینی بنا شد، میگفت بلند شوید بروید جنگ، و یا زکات میگرفت. بنابراین حضرت امام یک افق راهبردی به اسلام داشت. یادتان بیاید آن آقایی که نگاه تربیتی به اسلام داشت هر چه به او از اسلام میگفتیم، یک برداشت تربیتی میکرد. راست هم میگفت؛ کما اینکه همان نکته از اسلام بُعد حقوقی هم شاید داشت، بُعد اقتصادی هم شاید داشت.
بنابراین حضرت امام میفرمایند آنچه همه اینها را با هم جمع میکند، مقولهی ادارهی حیات بشری است، نه ادارهی یک بشر! پس امام اسلام را با این نگاه راهبردی تفسیر میکند. به خاطر همین حضرت آقا فرمود: سرمایههای معرفتی خیلی به کار ما نمیآمد و امام، سرمایهها را برای ما کاربردی کرد. اصلاً متوجه سرمایهها شد که سرمایهها را خرجِ چه بکند که طاغوت نتواند جلوی سرمایههای بشر را بگیرد.
خط: یعنی بنا بر فرمایش شما حضرت امام و آقا در نوع فهمشان از بنیانهای دینی همذائقه بودند؟
بله ذائقهی فکری حضرت آقا به امام نزدیک است و ما واقعاً نتوانستیم ایشان را خوب معرفی کنیم. آقا همین ذائقه را دارد و اسلام را از این نگاه تعریف میکند. این خیلی مایهی برکت است که یک بزرگی همچون امام و یک شخصیتی همچون آقا در نقطهی کلیدی دین ایستادهاند.
مگر در آن حدیث که به پنج چیز اشاره شد، گفته نشده که ولایت رکن اصلی دین است؟! پس چرا ولایت را گم کردهایم؟ حضرت آقا آنقدر میفهمند که دریافتهاند تئوریِ نجاتبخش، مکتب امام است و بس!