نگاهی به بیانات رهبری در باب چیستی زندگی اسلامی و نقش حوزه علمیه در طرّاحی آن
تعریف زندگی:
«إنّما الحیاه عقیده و جهاد». همه معناى جهاد، جهاد با شمشیر و تفنگ که نیست؛ هر تلاش شما یک جهاد است. جهاد، یعنى مجاهدتکردن و تلاشکردن. زندگى، یعنى اینکه ما این هدفها را ترسیم کنیم و ارزشهایى را که براى ما عزیز و محترم است، مشخّص کنیم و بعد با همه قوا بکوشیم. اصلاً زندگى جز این معنى ندارد؛ وإلا اگر انسان از ارزشهایى – آن ارزشها هرچه مىخواهد باشد – خالى باشد، به یک جماد تبدیل خواهد شد؛ یا یک حیات نباتى خواهد داشت؛ جذب کن و رشد کن؛ یا احیاناً یک حیات حیوانى خواهد داشت؛ جذب کن و رشد کن و باز تلاش کن براى اینکه گیر بیاورى، تا مجدّداً جذب کنى و رشد جسمانى و مادّى کنى!
اینها که ارزشى ندارد؛ این زندگى، انسانى که نیست. این حرفى که مىزنم، مخصوص ما هم نیست؛ اینطور نیست که من بخواهم ادّعا کنم، یا هرکسى بخواهد ادّعا کند که این مربوط به یک محدوده خاص جغرافیایى یا محدوده خاص اعتقادى است. اصلاً براى هوشمندان عالم، زندگى جز این معنایى ندارد؛ فکرى مىکنند، هدفى ترسیم مىکنند و به شوق آن هدف، تلاش مداومى را ادامه مىدهند و پى مىگیرند. هرچه هم آن تلاش سختتر باشد و بیشتر عرق آدم را در بیاورد، بعد از اینکه این تلاش انجام شد، آدم خوشحالتر است. شما اگر یک روز ورزش سنگینى بکنید، بعدش احساس رضایت بیشترى مىکنید. (۲۹/۱۱/۷۰)
تعریف زندگی اسلامی:
به خاطر داشته باشید که اهداف مشخّص ما، در اسلام خلاصه مىشود. اسلام فقط یک اعتقاد نیست؛ اسلام، زندگى طیّبه انسانهاست. وقتى از حیات و نظام اسلامى صحبت مىکنیم، منظور ما نظام و حیات طیبهاى است که همه خیرات مورد علاقه انسان در آن وجود دارد؛ هم رفاه مادّى و امنیت اجتماعى و روحى تأمین مىشود، و هم صفاى معنوى و دانش و بینش و تحقیق و تعبّد و خلوص و توجّه به خدا مشاهده مىگردد. اسلام، این مواهب را به ما مىدهد. اسلام، نشان داده است که مىتواند از مردمى که به او اعتقاد دارند و براساس تعالیم او زندگى مىکنند، دفاع کند. (۱۱/۴/۶۸)
حیات طیّبه معنایش این نیست که کسانى فقط نماز بخوانند، عبادت کنند و اصلاً به فکر زندگى و مادّیات نباشند؛ نه، حیات طیّبه، یعنى دنیا و آخرت را با هم داشتن. حیات طیّبه، یعنى مادّه و معنا را با هم داشتن. حیات طیّبه، یعنى آن ملّتى که تلاش مىکند، سازندگى مىکند، صنعت و بازرگانى و کشاورزى را به اوج مىرساند، قدرت علمى و تکنیکى پیدا مىکند، پیشرفتهاى گوناگون در همه جهت به دست مىآورد؛ اما در همه این حالات، دل او هم با خداست و روزبهروز هم با خدا آشناتر مىشود. این، هدف نظام اسلامى است. این، آن هدفى است که پیامبران اعلام کردند، مصلحان عالَم گفتند و در این صدوپنجاه تا دویستسال گذشته، شخصیتهاى برجسته اسلامى آن را اعلام کردند. (۲۹/۱/۷۰)
باید به سمت زندگى علوى برویم. رفتن به سمت زندگى علوى، معنایش این نیست که اگر آن روز لُنگ مىبستند و راه مىرفتند، امروز هم لُنگ ببندیم و راه برویم! نه، امروز دنیا پیشرفته است. باید روح زندگى علوى – یعنى عدالت، تقوا، پارسایى، پاکدامنى، بىپروایى در راه خدا و میل و شوق به مجاهدت در راه خدا – را در خودمان زنده کنیم. (۶/۸/۸۳)
هرچه امروز از سختیها و بلاها بر سر مسلمانان و ملّتهاى مسلمان مىآید، بر اثر گمکردن سررشته زندگى در زیر سایه توحید است. توحید که فقط یک امر ذهنى نیست؛ توحید یک امر واقعى و یک نظام و یک دستورالعمل زندگى است. توحید به ما مىگوید که با دوستانمان چگونه باشیم، با دشمنانمان چگونه باشیم، در نظام اجتماعى چگونه باشیم و چگونه زندگى کنیم. (۲۱/۴/۷۷)
نقش انقلاب اسلامی در زندگی اسلامی:
جمهورى اسلامى، بزرگترین وظیفهاش آن است که اسلام را در زندگى مردم، تحقّق بخشد و جامعه را بهصورت یک جامعه نمونه اسلامى درآورد. (۱۰/۳/۶۹)
امروز روحیات و واقعیّات زندگى ملّت ایران، با آنچه که قبل از پیروزى انقلاب وجود داشت، … تفاوتهاى بسیار زیادى دارد. البته نمىگوییم که امروز، زندگى ما کاملاً اسلامى است؛ ولى معتقدیم در مقایسه با گذشته، بهمراتب به زندگى اسلامى نزدیک شدهایم و باید تلاش کنیم که باز هم نزدیکتر شویم.
زندگى و حیات طیّبه اسلامى، یعنى سعادت دنیا و عقبى و رفاه مادّى و تعالى معنوى. انقلاب ما این حرکت را در کشور بهوجود آورد و دست قدرتمند الهى رهبر و امام بزرگوار آن را به پیش برد، و از این جهت امروز بحمداللَّه در دنیا ملّتى نمونه هستیم… باید تمام اقشار ملّت و مسئولان و علماى اعلام و معلّمان و گویندگان و نویسندگان و سازندگان و برنامهریزان و سیاستگذاران تلاش کنند، تا باز هم جامعه را بهسمت زندگى اسلامى جلوتر ببریم و به آرمانها نزدیکتر کنیم. (۱۲/۴/۶۸)
یا أیّها الّذین امنوا استجیبوا لله و للرّسول إذا دعاکم لِما یحییکم و اعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه». … اى مؤمنین! وقتى خدا و پیامبر خدا شما را به حیات و به زندگى واقعى دعوت مىکنند، به نداى آنها پاسخ بدهید. این چه حیاتى است که خدا و پیامبر، ما را به آن دعوت مىکنند؟ در یک کلمه، این حیات، شایسته انسان است … انسان براى زندگىکردن و حرکتکردن بهسمت هدفهاى ارزنده و والا، به راهنما احتیاج دارد. انسانى که راهنما نداشته باشد و به راهنمایان الهى پشت بکند، زندگى شایسته انسانى و الهى را پیدا نخواهد کرد؛ مثل ملّتهایى که به احکام الهى پشت کردند و گرفتار ظلم و ستم و زورگویى قدرتهاى بزرگ عالَم، و گرفتار تفرقه و برادرکشى، و گرفتار ناراحتیهاى روانى و عصبى، و گرفتار مشکلات روزافزون زندگى شدند.
ممکن است براى اینگونه آدمها نان و آب هم فراهم باشد، اما زندگى شایسته انسان فقط به نان و آب نیست. انسان، هدف مىخواهد. انسان، عشق و محبّت مىخواهد. انسان، آرمانهاى متعالى مىخواهد. انسان، آزادى و عزّت مىخواهد. (۱۱/۱۰/۷۰)
حوزه علمیه و طرّاحی الگوی زندگی دینی:
من، این نکته را بهصورت صریح عرض مىکنم. غیرمستقیم به عهده گرفته است؛ ولى مستقیم نه. در حوزهها کسانى هستند که کار و تلاش مىکنند و از لحاظ فکرى، مشکلات و گرههاى نظام را با مباحث خود باز مىکنند. کسانى از حوزهها متخرّج شدهاند و بهسراسر کشور یا در داخل تشکیلات گوناگون نظام رفتهاند و کار مىکنند. اما حوزه – بما هى حوزه – هنوز تنظیم و تدوین مقرّرات اسلامى و نظام ارزشى اسلام و اخلاق عمومىاى را که ما مىخواهیم ملّت داشته باشند و متّکى به مدارک قطعى شرع باشد و دیگر جاى بحث و لَیت و لعلّ ولِمَ و بِمَ نداشته باشد، متکفّل نشده و “الگوى زندگى اسلامى” را ارائه نداده است. هى به ما مىگویند: “الگوى زندگى اسلامى” را بدهید. چه کسى باید این کار را بکند؟ طبیعى است که حوزه باید در این جهت گام بردارد.
حوزه باید مراکز متعدّد تحقیقاتى داشته باشد تا در تمام این زمینهها، مثل یک مجموعه تولیدى مرتّب و مدرن کار کند و محصول بدهد. … حوزههاى علمیه – مخصوصاً حوزه علمیه قم – در تصویر مطلوب و ایدهآل، یک کارگاه ایدئولوژى و مرکز ایدئولوگهاست. البته – همانطور که مطرح کردم – تاکنون حوزه این نقش را مستقیماً بهعهده نگرفته است. … حوزه باید مستقیماً در این مسائل دخالت کند. (۷/۹/۶۸)
اشتباه کسانى که در گذشته مسائل سیاسى را از تبلیغ کنار مىگذاشتند، در این بود که عبودیت را به منطقه فردى منحصر مىکردند. آنها اینجا را غلط مىفهمیدند و غلط عمل مىکردند. بله؛ هدف، کشاندن مردم به عبودیت است؛ منتها عبودیت، منطقه وسیعى در زندگى انسان دارد و آن منطقه به عمل شخصى، منحصر نیست. وقتى که عمل جامعه، عمل یک مجموعه عظیم انسانى و مردم یک کشور، عمل اقتصادى، عمل سیاسى و موضعگیریهاى سیاسى، مشمول بحث عبودیت شد، آنوقت دعوت شما هم مىتواند شامل این مسائل باشد و باید هم باشد؛ چارهاى ندارید.
ما توصیه نمىکنیم که منبرها و سخنرانیها را به جنبههاى فردى و شخصى منحصر کنید؛ نه. ممکن است یک سخنرانى، یک منبر، یک سلسله منبر، منحصر به این معانى باشد – مانعى ندارد – اما در کنار آن بایستى صحنه زندگى اجتماعى – سیاسى انسان هم میدان عبودیت الهى باشد. آنجا هم بایستى طواغیت، ازاله و زدوده شوند و افشا گردند. (۳/۱۰/۷۶)
علوم عقلی و زندگی:
دو سه نکته درخصوص آموزش فلسفه و پژوهش فلسفى عرض مىکنم… . یکى مسئله امتداد سیاسى – اجتماعى فلسفه است که من مکرّر به دوستان گفتهام و الان هم در تأیید فرمایش بعضى از آقایان عرض مىکنم؛ … نقص فلسفه ما این نیست که ذهنى است – فلسفه طبعاً با ذهن و عقل، سروکار دارد – نقص فلسفه ما این است که این ذهنیّت، امتداد سیاسى و اجتماعى ندارد. فلسفههاى غربى براى همه مسائل زندگى مردم، کم و بیش تکلیفى معیّن مىکند: سیستم اجتماعى را معیّن مىکند، سیستم سیاسى را معیّن مىکند، وضع حکومت را معیّن مىکند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن مىکند؛ اما فلسفه ما بهطور کلّى در زمینه ذهنیّاتِ مجرّد، باقى مىماند و امتداد پیدا نمىکند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید و این، ممکن است.
کمااینکه خود توحید یک مبناى فلسفى و یک اندیشه است. اما شما ببینید این توحید، یک امتداد اجتماعى و سیاسى دارد. «لاالهالا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفى و عقلى، منحصر و زندانى نمىماند؛ وارد جامعه مىشود و تکلیف حاکم را معیّن مىکند، تکلیف محکوم را معیّن مىکند، تکلیف مردم را معیّن مىکند. مىتوان در مبانى موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّى را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریانهاى بسیار فیّاضى را در خارج از محیط ذهنیّت بهوجود مىآورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن مىکند.
دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آنگاه یک دستگاه فلسفى درست کنید. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء»، از مبانى ملاّصدرا، – اگر نگوییم از همه اینها، از بسیارى از اینها – مىشود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعى، سیاسى و اقتصادى درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفههاى مضاف که آقایان فرمودند: فلسفه اخلاق، فلسفه اقتصاد و… . این، یکى از کارهاى اساسى است. این کار را هم هیچکس غیر از شما نمىتواند بکند؛ شما باید این کار را انجام دهید. (۲۹/۱۰/۸۲، دیدار با بعضی فضلا و اساتید حوزه)
فقه و زندگی:
نکته این است که اگر سؤال شود با این منبع عظیم اسلامى و با این متد هزار ساله تجربه شده و تحقیق حقیقتاً شگفتآور – که گاهى تحقیقات این فقها، از نظر ظرافت و دقّت و ژرفنگرى، واقعاً شگفتآور است – و بخصوص آن فقه پیچیدهاى که در شیعه است (فقه برادران اهلسنّت نسبت به فقهى که در بین علماى شیعه است، آن پیچیدگى و فنّىگرى را ندارد. این، خیلى فنّیتر و پیچیدهتر و عمیقتر است. البته، فقهاى ما کار عظیمى در این باب کردند که بههرحال، همهاش متعلّق به اسلام است)، پاسخ ذرّهذرّه و دانهدانه “مسائل زندگى” چیست؟ شما و همه ما در جواب خواهیم ماند. یعنى ما امروز به فراخور نیاز و استفهامى که وجود دارد، پاسخ حاضر نداریم. غالباً هم معادن عظیم و غنى از جنسهاى فاخر در اختیارمان است؛ اما پولى را که بشود در بازار، دست این و آن داد و خرجش کرد، نداریم. (۱/۱۱/۶۸ )
فقه و فقاهت باید در حوزهها پیشرفت بکند. این پیشرفت، هم از لحاظ عمق است، و هم از لحاظ سعه و فراگیرى مسائل زندگى. فقه باید عمیق بشود؛ عمیقتر از آنچه که هست. … ما باید این عمق را روزافزون کنیم. عمق به معناى این نیست که به گوشهها و حواشى و تدقیقات زاید بپردازیم؛ نه، مسأله را حلّاجىکردن، آن را به روشهاى نوى تحقیق زدن، و بهوسیله آنها، آن را عمیقترکردن است. کسى که اهل تحقیق باشد، در میدان عمل مىتواند این شیوه تحقیق را بشناسد.
بُعد دیگر، سعه و فراگیرى “مسائل زندگى” است؛ یعنى ما باید به بعضى از ابواب – آن هم ابواب داراى اهمیت فردى، نه اهمیت اجتماعى – اکتفا نکنیم؛ مثلاً ابواب طهارت. شما الان نگاه کنید ببینید، تعداد کتبى که در باب طهارت نوشته شده، چهقدر است؟ تعداد کتبى که در باب جهاد، یا در باب قضا، یا در باب حدود و دیات، یا در باب مسائل اقتصادى اسلام نوشته شده، چهقدر است؟ خواهید دید آن اوّلى، بیش از این دوّمى است؛ از بعضیها که خیلى بیشتر است. بعضى از کتب دورهاى ما، حتّى کتاب جهاد را ندارد. عدّهاى هم که بحث کردند، خیلى مختصر بحث کردهاند و مثلاً مىبینید که آن پیچیدگیهاى علمى را در بعضى از کتب، بهکار نبردند. ما باید به فقه، وسعت بدهیم؛ یعنى فقه ما باید از لحاظ سعه سطح فقاهت، پیشرفت کند و “همه مسائل زندگى” را شامل بشود.
امروز خیلى از مسائل هست که از لحاظ فقهى براى ما روشن نیست؛ حتّى مىخواهم این را بگویم که در بعضى از ابواب فقه، برخى از فروع هست که قدماى ما به آنها رسیدگى کردند و احکام آن را بیان نمودند؛ اما متأخّرین حتّى آنها را هم بحث نکردند. یعنى شما امروز اگر به «مبسوط» شیخ (رضواناللهعلیه) یا مثلاً به «تحریر» علامه مراجعه بفرمایید، فروع بیشترى خواهید یافت، تا به خیلى از کتب فقهایى که بعد از اینها آمدند؛ و بخصوص فقهایى که نزدیک به زمان ما هستند و به فروع، اهمیت کمترى مىدهند. در حالىکه این فروع، هرکدام نقشى در زندگى جامعه دارند. پس، فقه بایستى گسترش پیدا کند.
امروز فقه ما باید احکام معاملات را خوب برسد؛ احکام اجاره را بهشکل جهانى خوب نگاه کند؛ احکام انواع و اقسام قراردادها را از شرع مقدّس استنباط و بیان کند. خیلى از اینها هست که امروز براى ما روشن نیست. شما ببینید یک مضاربه ما – که براى آن خیلى هم تره خرد نمىکردیم – مىتواند علىالفرض بانکدارى را اداره بکند. خیلى خوب، چرا ما در کتب فقهیه و ابواب مختلف فقهیه، تفحّص لازم نکنیم، تا راههایى را براى اداره زندگى پیدا نماییم؟ پس، هم از لحاظ سطح بایستى پیشرفت بکند و گسترش بیشترى پیدا نماید، و هم از لحاظ روش. همین روش فقاهتى که عرض شد، احتیاج به تهذیب، نوآورى و پیشرفت دارد. باید فکرهاى نو روى آن کار بکنند، تا اینکه بشود کارآیى بیشترى به آن داد. (۳۱/۶/۷۰، درس خارج فقه)
فقه اسلام، آنگاه که “اداره زندگى فرد و جامعه” را با آن گستردگى و پیچیدگى و تنوّع – مطمح نظر مىسازد، مباحثى تازه و کیفیتى ویژه مىیابد. و این، همانطور که نظام اسلامى را از نظر مقرّرات و جهتگیریهاى مورد نیازش غنى مىسازد، حوزه فقاهت را نیز جامعیت و غنا مىبخشد. روىآوردن به «فقه حکومتى» و استخراج احکام الهى در همه شئون یک حکومت، و نظر به همه احکام فقهى با نگرش حکومتى – یعنى ملاحظه تأثیر هر حکمى از احکام، در تشکیل جامعه نمونه و “حیات طیّبه اسلامى” – امروز یکى از واجبات اساسى در حوزه فقه اسلامى است؛ که نظم علمى حوزه، امید برآمدن آن را زنده مىدارد.» (۲۴/۸/۷۱)
فقه شیعه و کتب فقهى شیعه، بیشتر فقه فردى بود؛ فقهى که براى اداره امور دینى یک فرد، یا حدّاکثر دایرههاى محدودى از زندگى اجتماعى، مثل مسائل مربوط به خانواده و امثال آن کاربُرد داشت.
شاید بشود به جرأت گفت که فقه شیعه، عمیقترین فقههاى اسلامى است. یعنى کتب فقهىِ فقهاى امامیّه، از لحاظ عمق، از همه کتب فقهىاى که ما دیدهایم، بهطور معدّل عمیقتر و دقیقتر است؛ امّا این مباحث و این گرایش در زمینههاى مختلف، در آن وجود نداشته است.
امام بزرگوار، فقه شیعه را از دورانى که خود در تبعید بود، به سمتِ فقه اجتماعى و فقه حکومتى و فقهى که مىخواهد “نظام زندگى ملّتها” را اداره کند و باید پاسخگوى مسائل کوچک و بزرگ ملّتها باشد، کشاند. این، یعنى نطقه مقابل آن آفتى که گفتیم تحجّر است. حتّى در اواخر سالهاى عمرِ بابرکت امام بزرگوار، مسائلى که به ظاهر جزئى مىنمود – اما با توجّه به اینکه یک خط و یک سَمتگیرى را به فقهاى شیعه نشان مىداد، بسیار مهم بود – پیش آمد و ایشان باز هم نشان داد که آن کسى که مىخواهد نظام را اداره کند، آن فقهى که مىخواهد یک ملّت یا مجموعه عظیمى از انسانها و ملّتها را اداره کند، بایستى بتواند شرایط زمان را بشناسد و پاسخ هر نیازى را در هنگام آن نیاز، به آن بدهد و نمىتواند در زمینههاى سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و همه مسائلِ زندگى مردم، نقطهاى را بىپاسخ بگذارد. (۱۴/۳/۷۶)