۱٫اینجا کجاست؟
فرض کنید انبیا در جامعه اسلامی یا در جامعه بشری حضور پیدا کرده اند… دینشان را آورده اند و احکامشان را تدوین کرده اند؛ اینها بایستی در بین مردم مرتب ترویج و تبیین بشود… اینها به مجموعه شاگردانی احتیاج دارد. امروز فرضا اگر پیغمبر مکرم(ص) بنا بود در این دنیای بزرگ و پیچیده حضور داشته باشند لابد برای اینکه کارهای خودشان را انجام دهند- فکر را، امر به معروف را، نهی از منکر را، تبیین احکام را، همان کاری که آن زمان گروهی را به این طرف و گروهی را به آن طرف می فرستادند- سازمانی لازم داشتند…اگر آن بزرگوار در این زمان می خواستند چنین سازمانی درست کنند این سازمان شما بودید! امروز روحانیت باید خودش را در این موضع ببیند. چون بنا نبود کارها با امور غیبی و با معجزه پیش برود بالاخره باید از طرق عادی و با زبان انسانها کارها انجام می گرفت. بنابراین از سازمانی استفاده می کردند که امروز، نام آن روحانیت است.
۲٫باید عمل کنیم، تا بتوانیم اثر بگذاریم.
طلبه باید با دعا، با ذکر و با مناجات انس پیدا کند. طلبه باید زندگى خود را یک زندگى دینىِ محض بکند. طلبه باید دل خود را پاک و صاف کند، تا وقتى در مقابل انوار معرفت و توفیقات الهى قرار گرفت، تلألؤ پیدا کند؛ برادران! بدون اینها نمىشود. ما کسانى را داشتیم که از لحاظ علمى، مراتب بالایى هم داشتند و مغزشان قوى بود؛ اما دل و روحشان ضعیف و آسیبپذیر بود. وقتى اینجا آن بنیهى معنوى و دینى ساخته نشود، آنجا که پاى مقام و امکانات مادّى به میان مىآید، انسان مىلرزد؛ آنجا که پاى فداکارى به میان مىآید، انسان مىلرزد و نمىتواند جلو برود؛ آن وقت چطور مىشود یک ملت و یک مجموعه را هدایت کرد؟ باید عمل کنیم، تا بتوانیم اثر بگذاریم.
۳٫بى مایه فطیر است!
اوّلین گام، قدم علمى است. من اصرار دارم که حوزهى علمیه به علم- همین علم مَدرِسى خود ما- بپردازد. اینطور نباشد که اگر ما سیاست فهمیدیم یا به خدمات اجتماعى و خدمترسانىِ به مردم علاقه پیدا کردیم، از کار تجهیز و تسلیح معنوى و فکرىِ خود باز بمانیم. بىمایه فطیر است؛ باید عالم شد. نیّت کنید عالِم شوید و جمعى را به برکت علم خودتان عالِم کنید؛ نه ارشاد کنید؛ ارشاد باب جداگانهاى است.
۴٫تا برنامه تغییر نکرده است
درس خواندن را جدّى بگیرید عزیزان! نگویید چون این برنامه فلان عیب را دارد، پس برنامه هیچ؛ نه. تا برنامه تغییر نکرده است، همین برنامهاى که وجود دارد، باید با جدیّت دنبال شود. باید درس بخوانید. تا قبل از اتمام دورهى سطح، توصیهى من این است: طلّابى که مشغول به سطوح هستند، تا قبل از آنکه از سطح خارج شوند، به هیچ کار دیگر غیر از درس نپردازند. درس بسیار جدّى است؛ درس بسیار مهم است؛ علم و سواد پایهى اصلى است؛ بدون آن هیچ نقشى نمىتوانید ایفا کنید، یا درست نمىتوانید ایفا کنید. نقشآفرینى غلط، از نقشآفرین نبودن به مراتب خسارت بارتر است.
۵٫از اولِ طلبگى به طلبهها اینجور یاد دادهاند!
در زمینهى تحصیل علم، فقط هم به آموزش محض اکتفاء نکنیم، تولید کنیم، اجتهاد کنیم. طلبه از اول یاد بگیرد به اینکه وقتى چیزى را میشنود ولو در درس، استدلال او را مطالبه کند؛ آن استدلال را به ذهن خود تحویل بدهد؛ آن را تحلیل کند. این همان چیزى است که در درسهاى طلبگى ما از اول، بنیانگذارى شده. میگفتند چرا گفتند «بدان أیّدک اللّه»، نگفتند «بخوان أیّدک اللّه»؟ چون خواندن ملاک نیست، دانستن ملاک است. این را از اولِ طلبگى به طلبهها اینجور یاد دادهاند.
۶٫زىّ طلبگى
من زىّ طلبگى را در دو جمله مىتوانم معرفى کنم: پارسایى با عزّت، و نظم در تحصیل و زندگى. طلبه، پارساگونه زندگى مىکند… چه آنهایى که برخوردارند، چه آنهایى که دچار سختیهایى هستند- باید زىّ طلبگىشان محفوظ بماند؛ یعنى حالت پارسایى و قناعت، همراه با عزّت نفس؛ این یک. دوم، نظم در تحصیل و به تبع آن نظم در زندگى؛ که خصوصیت طلبگى نظم است.
۷٫راه هایى دارد پیمودنى!
از لحاظ علمى و همچنین از لحاظ سیاسى، باید اعتماد به نفس کاملى را در خودتان به وجود آورید. علم شما، علم بسیار باارزشى است؛ علمى است که مىتواند بسیارى از گرههاى زندگى بشر را باز کند. آگاهى سیاسى و موضع سیاسى شما و همچنین آگاهى فکرى و مواضع فکرى و اعتقادى شما باید طورى باشد که در محیطهاى مختلف اثر گذار باشید. اینطور نباشد که طلبهى جوان در مواجههى با توفانهاى فکرىِ مخالف، به خود بلرزد و احساس ضعف و وحشت کند. این عزّت نفس، این اعتماد به نفس، این قدرت تکیه ى به خود را باید حتماً در خود به وجود آورید. راههایى دارد پیمودنى.
۸٫اگر بنده مى خواستم برنامهى حوزهى علمیهى قم را بنویسم
من لازم مىدانم و بارها هم این نکته را گفتهام که همهى طلاب و همهى اهل منبر، یک دور آثار آقاى مطهرى را بخوانند… اگر بنده مىخواستم برنامهى حوزهى علمیهى قم را بنویسم، بلاشک یکى از مواد برنامه را این مىگذاشتم که کتابهاى آقاى مطهرى خوانده شود، خلاصهنویسى شود و امتحان داده شود.
۹٫اگر بى اطلاع باشید
در کنار درس، از اوضاع عالم و کشور و مسائل سیاسى مطلع باشید که اگر بىاطلاع باشید، به درد پاسخگویى به نیازهاى مردم نخواهید خورد؛ این را صریحاً به شما مىگویم. باید بدانید که در مملکت و در دنیا چه مىگذرد و نیازهاى مردم چیست. عالم هم باشید، تا آن وقت مفید باشید؛ و الّا مفید نخواهید بود.
۱۰٫سنت هاى خوب حوزه
یکى از سنتهاى رائج حوزههاى علمیه، تواضع شاگرد در مقابل استاد بود؛ احترام به استاد… شاگرد بعد از درس، تا خانهى استاد او را همراهى میکرد؛ بحث میکرد، صحبت میکرد، سؤال میکرد. گعده، گعدهى علمى؛ نشست، نشست تحقیقى و سؤال و جواب؛ اینها سنتهاى خوب حوزهى ماست. دیگران میخواهند اینها را از ما یاد بگیرند، ما بیائیم اینها را تبدیل کنیم به روشهاى دیگران که منسوخ و کهنه است؟!