عنوان: کلیات «فقه تمدن»
نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین احمد مبلغی
منبع: isco.isca.ac.ir
پیشنهادی دبیر پرونده: فقه شیعه از اول یک فقه اجتماعی بوده و به شمولیت و جامعیت معروف است و ظرفیت فقه تمدنی را دارد.
امکان گشودن باب جدید در فقه
اصولا این بحث مطرح است که آیا در فقه امکان گشوده شدن بابهای جدید وجود دارد؟ پاسخ مثبت است؛ چنانچه ابوابی که اکنون در فقه موجود است، ابتدا به شکل کامل نبودند بلکه به مرور زمان، چنین موضوعاتی به لحاظ اهمیت و قابلیت در فقه مطرح شدهاست. تجربه شکلگیری ساختار فقه، حاکی از آن است که امکان و قابلیت گشودن بابهایی در آن وجود دارد. اخیرا فقه پزشکی، فقه محیط زیست و فقه اقتصادی مطرح شدهاست و قابلیت افزودن بابهای جدیدتری نیز وجود دارد.
چرایی فقه تمدن
هر چیزی که فعل بشری به حساب آید یا مقدمات آن در اختیار بشر باشد، قابلیت آن را دارد که به عنوان یک موضوع یا باب جدید در فقه مطرح شود.
«تمدن» نیز محصول کوششها، سلوکها، فرهنگها و تلاشهای علمی و اقتصادی است و اگر مجموعهای از این عوامل همراه با مبانی شناختی و معرفتی در یک ملت و امت فراهم شود، تمدن را ایجاد خواهد کرد. به عبارتی، تمدن عبارت است از یک تلاش، رهآورد و محصولی از اندیشهها، بینشها، رفتارهای اجتماعی، علمی و عملی. این رفتارها و ارزشها فعل و دست ساخته بشر است و اگر بر اساس چارچوب اسلام انجام شده باشد، اندیشه مسلمانان لقب میگیرد.
از این رو، با توجه به مقدمه اول، «تمدن» چون فعل بشری محسوب میشود و ارکان، ابعاد، مقدمات و اضلاع آن در دست بشر است، میتواند موضوع فقه قرار گیرد.
معانی و زیرشاخه های فقه تمدن
فقه تمدن را میتوان به دو صورت معنا کرد: اول اینکه فقه تمدن به مثابه فرعی از فروعات فقهی است که اگر اینگونه باشد، سه زیرشاخه مهم مانند فقه العماره، فقه الثقافه و فقه الجماعه دارد. فقه العماره به معنای فقه مزارع، بوستان، کشاورزی و فقه معماری یا بناها است که شهرسازی، کیفیت منزل و چارچوبهایی که فقه در رعایت بنا و ساختمان سازی لازم میداند، از این دست است. در فقه الجماعه مباحث اجتماعی مانند وحدت، تفرقه و امر به معروف و نهی از منکر مطرح میشود. اگر فقه تمدن را به این صورت معنا کنیم خیلی از فروع فقهی که از فقه جدا افتادهاند، را به جای واقعی خود میکشانیم.
یکی دیگر از معانی فقه تمدن، فقه منهجی یا روش است، وقتی میگوییم روش، به این معناست که تمدن را در استنباطات فقهی و اقتضائات آن، مد نظر قرار دهیم و این دیگر فرعی از فروع فقهی نیست، بلکه یک عنصر منهجی و روشی است که در استنباط فقه دخالت میکند.
فقیه باید بینش تمدنی داشته باشد، چرا که استنباط آن متطورتر خواهد بود، شبیه چیزی که اهل سنت از آن به فقه المقاصد تعبیر میکنند. فقه المقاصد یک فرع فقهی نیست، بلکه آنها (اهل سنت) میگویند مقاصد را در همه ابواب فقه باید فعال کرد و ما نیز میگوییم فقه تمدن باید در همه ابواب فعال شود.
به دلیل اینکه فقه شیعه از اول یک فقه اجتماعی بوده و به شمولیت و جامعیت معروف است، ظرفیت فقه تمدنی را دارد و اگر فقه تمدن شکل گیرد خیلی از ظرفیت های در حال هدر رفتن و ناشنیده در فقه، جایگاه و مجالی برای تنفس و ظهور و بروز پیدا میکنند.
اثر فقه تمدن
یکی از آثار فقه تمدن این است که خیلی از مباحث اصلی که در فقه به حاشیه رانده شدهاند، مجال مطرح شدن، بالا آمدن و نفس کشیدن پیدا میکنند. اگر فقه تمدن ایجاد شود، مستحبات اجتماعی مختلفی خصوصا در مورد آبها، درختکاری، مواجهه انسان با انسان و یا رویارویی با حیوانات و خیلی از مفاهیم در حاشیه، معنای واقعی خود را پیدا میکنند.