در روش فهم معارف، فلاسفه از همه جلوترند|مصاحبه با استاد یزدان پناه

کارکردهای علمی، معنوی و فرهنگی فلسفهخوانی
گفتوگو با حجتالاسلام و المسلمين سید یدالله يزدانپناه
اشاره
طلبه برای بسیاری از كارها باید به معقول تن دهد. کسی که امروز در وادی معارف دینی میآید، در کنار بحث احکام، به رشته معقول نيز احتياج دارد. همانگونه که ما برای دانستن احکام شريعت، باید یکسری علوم مختلف، مانند فقه و اصول و حدیث را بخوانیم، برای کارهای معارف و عقائد دینی به طور اعمّ که شامل بحث توحید و معاد و امامت و نبوت و ملائکه و ... که در کتب دینی بسیار زیاد هم هست، به این سنّت فلسفی نیاز داريم.
سنت فلسفی ما، اشاره به یک تلاش هزار و چند ساله دارد و ما بر سر یک سفرة آماده نشستهایم. من نمیگویم اینجا پایان راه است، ولي این سفرهای است که راه فهم معارف را باز کردهاست.
خط: فلسفهخوانی چه نقشی در حیات علمی، معنوی و فرهنگی طلبه دارد؟ آیا خواندن فلسفه، فقط به عنوان یک حُسن است یا اینکه برای طلبه یک ضرورت است و برای هر تخصصی هم که میخواهد در حوزه کسب کند، بايد نسبتی با فلسفه برقرار کند؟
طلبه برای بسیاری از كارها باید به معقول تن دهد. کسی که امروز در وادی معارف دینی میآید، در کنار بحث احکام، به رشتة معقول نيز احتياج دارد. همانگونه که ما برای دانستن احکام شريعت، باید یکسری علوم مختلف، مانند فقه و اصول و حدیث را بخوانیم، برای کارهای معارف و عقائد دینی به طور اعمّ که شامل بحث توحید و معاد و امامت و نبوت و ملائکه و ... که در کتب دینی بسیار زیاد هم هست، به این سنّت فلسفی نیاز داريم.
سنت فلسفی ما، اشاره به یک تلاش هزار و چند ساله دارد و ما بر سر یک سفرة آماده نشستهایم. من نمیگویم اینجا پایان راه است، ولي این سفرهای است که راه فهم معارف را باز کردهاست.
ما در برابر این سنت معقولِ فيلسوفان و عارفان، دو راه دیگر هم داشتیم: یکی راه حدیث و نگاه به ظاهر متون بود كه صرفاً تبدیل به «ظاهرگرایی» شد؛ راه ديگر، همان حركت متکلمان در طول تاریخ به ویژه آن سدههای نخست است که میخواستند تلاشهای زیادی در دفاع از معارف دینی، ولی با یک سبک خاص کنند. حرکت ظاهرگرایی، عملاً با مشکلات زیادی مواجه شد و بیشترین مشکل، در بحث تشبیه و تجسیم آن بود. ظاهرگرایی، اين حركت را به سمتي سوق داد که تقریباً از عمق معارف دینی تهی شد و عملاً این روش جواب نداد و بسیاری از آن حذر کردند.
حرکت و جنبش دیگر، سبک کلامی بود که در دورههای گذشته طی شد. در روش کلامی، بنا بر این بود که از دین دفاع کنند و چون محور، فقط دفاع از دین در نظر گرفته شد، نه یافت حقایق دینی آنگونه که هست، مجدداً با مشکلاتی رو به رو شد و باز هم این روش جوابگو نشد؛ چون فهم معارف آنگونه که بایسته و شایسته و عمقي باشد، حاصل نشد و تقریباً سعی شد فقط یک خِرَد سطح پایین را به کار بگیرند که از آن به «خرد جدلی» تعبیر میشود.
چون بنای این خرد جدلی بر اقناع بود، با دو مشکل جدی برخورد کرد: یکی در ناحیة فهم متون دینی؛ چراکه متون دینی ناظر به تبيين واقع، آنگونه که هست، بودند، ولی اینها با روشي که در پیش گرفتند، عملاً در فهم متون دینی موفق نبودند؛ مشكل دیگر هم در حل و فصل واقع آنگونه که هست، به لحاظ مستقل عقلانی بود كه موفق نبودند و راه آنها هویت برهانی نداشت.
ولی سنّت فلسفی كه در نهایت با عرفان نظری گره خورد، عملاً جواب داد و خیلی خوب توانست به بسیاری از اسرار دین دست پیدا کند و بسیاری از متون و روایاتی که در ظاهر اولیه با يكديگر تفاوت داشتند را جمع کرده و به حقیقت، مطابق همة این آیات و روایات برسد. از فارابی تاکنون، آهسته آهسته تلاشی صورت گرفت که بتواند هم واقع را آنگونه که هست و هم متون دینی را بفهمد. بسیاری از مسائل باب توحید با تمام ريزهكاريها، مانند قرب وريدي حضرت حق، توحید افعالی، توحید صفاتي، باب معاد و ... در اين روش بررسي شد. اگر کسی به بحث معاد متکلمین نگاه کند و در كنار معاد صدرا در جلد ۹ اسفار قرار دهد، آنوقت میتواند بفهمد که اینها چقدر با هم فاصله دارند؛ حتی در كميت پرداختن به مسائل.
آنقدر مسائل ریز معارفی وجود دارد که اگر بگویم بیش از ده هزار گزاره میشود، اغراق نیست كه آن دو، عملاً به اينها نپرداختهاند؛ اما در این سنت فلسفی كه بُعد عرفان نظری هم از قرن هفتم در آن جا باز کرد و بعد در سنت صدرایی كه عرفان نظری با حکمت متعالیه آمیخته شد، به اينها پرداخته شدهاست. آنها در عین اینکه سر سفرة فارابی و بوعلی و شیخ اشراق نشستند، بسیاری از اسرار متون دینی را هم با روش فلسفي فهميدند.
حضرت استاد حسنزاده میفرمودند همانگونه که ما برای اجتهاد در احکام شرعي، نیاز به خواندن فقه و اصول با همین روال معمول حوزوی داریم، برای اجتهاد در باب معارف هم به کتابهای بوعلی، فارابی، شیخ اشراق و بهتر از همه ملاصدرا و ابن عربی احتیاج داریم که واقعاً هم مسائل را حل میکنند. بدون اغراق، گاهی در جلساتي از بحث فصوص، باید سیصد روایت در کنار هم چیده ميشد تا میتوانستیم یک نتیجهگیری کنیم.
لذا اگر طلبهاي میخواهد در باب معارف مجتهد شود، حتماً نیاز به بحثهای فلسفی ـ عرفانی در این سنتی که تا کنون شکل گرفته دارد. باید تمام این کتابها خوب خواندهشود.
بسیاری از بزرگان ما که در وادی معقول نیامدهاند، وقتي که از معارف حرف میزنند، در حدّ سطح و فهم عادی است و این خوب نیست و همین باعث میشود که مثلا راحت جبر را میپذیرند. بعضی از بزرگان راحت تصریح میکنند: «اینجا که رسید قلم بشکست»؛ چرا باید اینطور باشد؟! چرا وقتی به بحث توحید میرسند، بعضی از اقوالِ خیلی ضعیف میتواند راحت در دل آنها بنشیند و «خلق و ایجاد» را به ضعیفترین طرح قبول کنند ولو اینکه با بسیاری از متون دینی ديگر جور درنیاید.
شخصي خیلی راحت میگفت: «خلق، یعنی خدا گفت باش و شيء ايجاد شد»! و در ادامه نیز، قرب وریدی حضرت حقّ را نمیتوانست تبیین کند؛ اینکه در عین خلق، خداوند، در تار و پود مخلوق حاضر باشد؛ «نحن اقرب الیه من حبل الورید» یعنی از رگ گردن به شما نزدیکتریم. نباید اینطور بگوییم كه نسبت خداوند با مخلوقات، مثل نسبت من با اين صندلی است كه بعد از خلق، ربطی به من ندارد. ميگفت: «ما طبق روايات، قائل به بینونت عزلی نيستيم»؛ ولي در توضيح مسئله، مجدداً همان بينونت عزلی را میگفت و فاصلهای بين خالق و مخلوق درست میکرد!
وقتی به معارف میرسند، یک مقدار تأمّل کم میشود. چطور در باب احکام شرعي که با طوائف مختلف روایات روبهرو ميشويم، نکات هر طائفه را نام برده و وجه جمع آنها را بررسي ميكنيم تا یک نتیجه بگیريم و میگویيم این كار از غیرمجتهد برنمیآید، كه کار بسیار خوبی هم است؛ همين را در باب معارف هم بايد انجام داد، كه به کمک فلسفه انجام میگیرد.
الآن بزرگانی داریم که تقریرها و تحلیلهایشان عمیق است. علامه طباطبایی که المیزان را نوشته، فقط ظهورگیری قوي داشته؟! من به ظهورگیری قائلام، اما قوتها و قدرتهای زیادی جمع شد که این کتاب نوشته شد. چرا المیزان اینقدر قوّت دارد؟ دلیلش این است که سر این سفره نشسته است. ایشان با این سنت و با شیوة ظهورگیریِ درست و روش فهم درست متن آشناست. به نظرم در روش فهم معارف، فلاسفه از همه جلوترند. متأسفانه ما در جاهای دیگر با چنین روش فهمی رو به رو نیستیم؛ این آقایان هستند که روش فهم درست را میدانند. در روش فهم و روش تحلیل مسائل و قوتی که در فهم هست، همه از سفرة فلسفه بلند میشود.
طلبهای که میخواهد مجتهد شود، باید این راه را طی کند. حال، گاه فهم دینی در باب احکام میشود و گاه فهم دینی در باب معارف. معارف، کمتر از احکام نیست؛ بلکه بیشتر هم است و فقه اکبر است. اگر اصول و عقاید را با عمق آن، در حوزه نخوانند، پس در کجا باید بخوانند؟
فايدة ديگرِ فهم درست عقاید بر اساس عقلانیت، تأثير در حیات معنوی طلبه است. مرحوم شاهآبادی میگفتند اگر انسان این عقاید را بداند، به دریا وصل است و تنها فاصلة او، حجاب علم است و حجاب علم هم شیشهای است که اگر این شیشه را بشکنیم، به اصل میرسیم؛ یعنی اینقدر انسان نزدیک میشود؛ لذا دانستن این معارف، در حیات معنوی انسان هم مؤثر است.
فايدة ديگر، تأثير در تربیت عقلانی طلبه است. بعضی به مخاطب اجازة فهم و تحلیل و بررسی نمیدهند. اجازه نمیدهند که بفهمد دقیقاً این روایات چه میگوید؟ ولی کسی كه رشتة معقول را میخواند اصلاً نمیتواند در سطح ظاهر راضي شود. اصلاً بعضي از آنها که ضد فلسفه بودند، تا اینکه تنشان به فلسفه خورد، یک مقدار مثل اینها شدند و دیگر نمیتوانسنند عادی فکر کنند. غزّالی تقریباً شمشیر را از رو بست که در مقابل فلسفه بایستد يا فخر رازی که قرار بود خیلی جدی بایستد، ولي خیلی جاها بدون اینکه خودش متوجه باشد رنگ فلسفه را گرفت.
ما الآن در فضای کنونی، اگر بخواهیم برخورد درستی داشتهباشیم، به یک عقلانیت پایهای احتیاج داریم كه میتواند اساس همة کارها باشد. الآن در عربستان، تقریباً سنت ظاهرگرایی ابن تیمیه ادامه دارد؛ ولي در اينجا، سنّت صدرایی که سنّتی معقول است و فرقي جوهری با آن دارد، باعث این نوع رویکردها ميشود. چطور تقریر حضرت امام از فضای دینی خیلی تغییر میکند؟ به نظرم یک پایة آن، عقلانیت موجود در فلسفه است. به نظرم همین عقلانیت است که گسترش پیدا کرده و در اصول فقه، در برابر اخباریگری نيز ظهور كرده است. اگر بخواهیم روحیة اصولی را در برابر اخباری پیدا کنیم، فلسفه از آنهایی است که به ما تربیت اصولی و عقلانی میدهد.
خط: فايده دوم، يعني تأثير خواندن فلسفه در بُعد معنوی را اگر ممكن است بيشتر توضيح دهيد؟
فلسفة صدرا، در نهایت، سر از بحث وحدت شخصيه درمیآورد؛ این مسئله، در فرد خیلی تغییر ایجاد میکند. او نمیتواند ديگر عادی باشد و هر حرفی را بزند. نمیتواند هر نوع بررسی را نسبت به عالَم داشتهباشد؛ چون این معارف، این اجازه را به او نمیدهد.
حتی صرف دانستن اینها، مؤثّر است؛ چرا که دانستن، بذر مشاهده است. حضرت امام هم تأکید میکنند كه باید دانست و این دانستن، حجاب است؛ ولی باید داخل حجاب شد و با مجاهدة قلبی، اینها را به قلب رساند. اگر کسی هم ميخواهد به لحاظ معنوی اوج بگیرد، چارة آن، دانستن معارف است؛ ولی گاهی اگر طلبهای به لحاظ روحی خیلی قوی است، شاید به این نتیجه برسیم که او دیگر اینقدر لازم ندارد که معقول بخواند؛ گرچه اگر باز هم بخواند، خیلی بهتر است.
راه عمومی و کم دردسرتر و کم خطرتر، راه شناخت معارف است که در عرفان نظری و فلسفة صدرا روی میدهد؛ به تعبیر دیگر نه تنها در تربیت عقلانی، بلكه در تربیت معنوی هم مؤثر است.
از توصیههایی اساتید براي رسيدن به مراحل نهایی عرفان، اين بود كه ره چنان رو که رهروان رفتند! از خواندن این دروس، كمكم چنان عطشي ایجاد ميشود که به حرکتي معنوی تبدیل ميگردد.
كسي كه اين معارف را ميداند، معمولاً در مقام عمل و سلوک هم راحتتر میتواند حرکت کند. میگویند وقتی ذکری مانند لاالهالّاالله را ميگویید، اگر دقیقاً نمیدانید به چه معناست، اثرش هم کم است. یکی از این آقایان دستور دادهبود ذکر لاالهالاّالله داشتهباش و بعد گفته بود اما کدام خدا؟! باید جواب میداد آن خدایی که جدا نیست و همه جاست و نامتناهی است که ما به اصطلاح، جلوة او هستیم.
حتی گاهی شده کسانی که از نظر علمی کار کردهاند و بعد تن به سلوک دادهاند، مشکلات روحی آنها کمتر بوده است. مثلاً در وسط کار، شیطان وسوسه میکند؛ اما چون ایشان پایههای معرفتي محکمي دارند و اصل مسئله را حل کردهاند و فقط الآن میخواهند همین را که بدان یقین دارند به دل برسانند، مشكل كمتري دارند. خیلیها در این مراحل از شیطان ضربه سنگینی میخورند.
خطّ: نقش فلسفه در درک ارادة تشریعی الهی و به عبارت دیگر، فقه و اصول، چگونه است؟
در فقه و اصول، تا حدودی مؤثر است. این اصولی که ما داریم، خیلی با فلسفه آمیخته شده. بسياري از اين تعابير و اصطلاحاتی كه الآن در اصول آمده، مانند شرط و انواع مقدمه، همه تعابير فلسفي است.
بسیاری از نگاههاي کلان و عقلاني فقه و اصول را باید در فلسفه حل کرد. چون اصول و فقه قرار است ظهورگیری كنند، باید فضای ظهورگیری را تقویت کرد و بناء عقلا و عرف را جدی گرفت؛ ولی همة این راهها، راههای کلان عقلانی است که میتواند در فهم درست متون دینی و برخی از مباحث اصولی کمک کند؛ مثلاً در اصول، ظهورگیریها را ميتوان با تحلیلهایی که ريشه در مباحث فلسفي دارد، گستردهتر از اینکه هست کرد.
فلسفه، یک قوت کار فکری و عقلاني ايجاد ميكند كه در برخی جاها مؤثر است؛ مانند کارهای علامه طباطبایی در بحث حقیقت علم اعتباری؛ يا مثلاً حتی در تعریف اصطلاحات، فقيهي كه فلسفه خوانده با آنكه نخوانده فرق ميكند؛ ولی در مجموع، نباید این مسئله را زیاد غلیظ کرد که اگر کسی فلسفه نمیداند، پس فقیه نیست.
خط: دیدگاهی هست که گرچه خودشان فلسفهخواندهاند، ولی خواندن فلسفه را به همه توصيه نميكنند؛ حتی در مراتب ابتدایی آن! این دیدگاه را چطور میتوان نقد کرد؟
طلبه حتی اگر بنا ندارد مجتهد در معارف نشود، به دلایل زیادی نیاز دارد که به اندازة لازم، فلسفه بداند؛ به اندازه یک بدايه و نهايه. طلبة امروزی بدون فلسفه، نمیتواند پاسخگوی برخی مسائل نباشد. یک مبلّغ در دانشگاه، حتی اگر نخواهد فلسفه هم بخواند، مجبور است برخی از مباحث فلسفی مانند قضا و قدر را پاسخي قانعکننده و با قوت دهد.
از طرفی، باید اعتقاد خود طلبه محکم باشد. کلامی که بعد از خواجه نصیر آمده، کلام فلسفی است که خوب است حداقل یکبار بخواند. از طرف ديگر، اگر کسی بخواهد بسیاری از این مباحث جدید که از غرب آمده و ما الآن با آنها درگیر هستیم را پاسخ دهد، مانند فلسفة سیاست، اگر پایههای معرفتی و هستیشناختی درستي نداشتهباشد، نه تنها حرف درست نمیزند، معمولاً متأثر هم میشود. این دسته افراد باید جدیتر به فلسفه نگاه کنند؛ چون فلسفه برای ما علم بنیادی محسوب میشود. درست مثل ریاضیات که برای علوم مهندسي، علم بنیادی است.
اخیراً با این هجمهها، این معرفتشناسی آلودة غربی با این سبکی که وارد شده، این نهضت ترجمه با هدف ویژه كه برخی داشتهاند، چارهای غير از يادگيري فلسفه نیست؛ درست مثل دورة شهید مطهری که مارکسیستها آمدند و همه جا را گرفتند و ايشان برای طلبهها مباحث فلسفی میگفت. البته باید برخی از کتب درسی را با توجه به این آموزهها نوشت؛ با توجه به این آموزههای غربی که الآن آمده، ما باید پاسخگو باشیم و طلبهها را مجهز کنیم.
اگر بعضی از طلبهها هستند که اصلاً نمیتوانند معقول بفهمند و به زحمت میافتند، عذر اینها خواسته است؛ روی سخن ما با طلبههایی است که میتوانند با حوزههای فلسفی کنار بیایند؛ ولي اگر گاهی برای آنها دغدغههایی پیش میآید، اینها احتیاج به استاد خوب دارند. اساتید بسیار برجسته بايد در اختیار آنها قرار دهیم. باید اساتيد به جدّ پاسخگو باشند و ذهنیت طلبه را درست کنند. طلاب سعی کنند با استاد قوی کار کنند. البته به تربیت چنین استادانی نیز احتیاج داریم.
الآن چون بدایه به عنوان یکی از مواد امتحانی شورای مدیریت شده، طلبه مجبور است هر طور شده از آن بگذرد و به هر استادی تن دهد. من این را قبول ندارم؛ ما بعضی از چیزهایی را که میآوریم، متوجه لوازم آنها نيستيم. اگر امتحان ميگیریم، لوازمش را هم باید پذیرفت. اینها بايد با اساتید بسیار قوی کار کنند.
خط: آيا با یک یا دو دوره فلسفه خواندن، طلبه رابطة مناسبي با همة معارف دين برقرار ميكند؟
واقعیت این است که ما نتوانستهایم قدرتمندی و کارکرد فلسفه اسلامی را نشان دهیم. یکی از کارهای لازم این است که اسلامیت فلسفه را جدیتر مورد بررسی قرار دهیم. طلبه وقتي به فصوص ميرسد، احساس میکند که دستش باز شدهاست و خیلی مسائل را راحت حل میکند؛ اما در اوایل فلسفه، باید نشان دهیم که این بحث، اصلاً به چه درد میخورد؟ با چه مشکلی روبهرو هستيم که آن را اینطور بايد حل کنيم؟
اینها به مواد درسی احتیاج دارد. بنده در بحث حکمت متعالیه، سعی میکنم به طور خیلی مفصل به این ذهنیت بپردازم که وقتی طلبه آن را میخواند متوجه شود که کارکرد بحثها چيست؟ ما برای طلبه نشان نمیدهیم که این بحثها چه اثری دارد. شخص فلسفه میخواند، اما نمیداند که فلسفه دارد با او چه میکند.
خط: آيا فلسفه، فهم جامعی از اسلام به ما میدهد؟ مثلاً حتّی در حیطة اجتماعی معارف دين هم كاركرد دارد؟
فلسفة کنونی، بحث مابعدالطبیعة معارف دین را عهدهدار است و نگاه جامع از معارف ميدهد؛ ولي در بحثهای جامعه و تمدن و ...، معتقدم یک پایة آن، فلسفه و رشتة معقول است؛ ولی ما هنوز اینها را به صورت عینی درنیاوردهایم. البته کسانی هستند که این بحثها را لمس کرده و میفهمند؛ ولي باید به اندیشههای معقول تبدیل شود و به صورت کتاب مفصل درآيد.
فلسفه به بخش معارفی دین، یعنی عقائد دینی اهمیت داده و یک نگاه جامعی نسبت به آن ميدهد. کاری میکند که معارف را بصورت تکهپاره نبیند؛ بلکه این اجزاء را در یک نگاه جامع و دقیق میبیند.
خط: در مورد کمیت فلسفهخوانی براي طلبهای که میخواهد مجتهد شود صحبت کردید؛ اما در مورد کیفیت آن صحبت نکردید!
من به متنخوانی اعتقاد جدی دارم. بعضیها متنخوانی را تقلید صرف از گذشتگان ميدانند؛ ولي من معتقدم متنخوانی، مادة تفکر هست، ماده تعمق هم هست، همراهی با بزرگترین فیلسوفان هم هست؛ درست مثل اینکه به جایی برسيم که انگار ملاصدرا مستقیماً استاد ما بودهاست. گاهی در سطح ما قرار میگیرند و به ما كمك ميكنند.
بعضیها متنها را ميخوانند و برای بقیه تعریف ميکنند؛ ولي من به این اعتقاد ندارم و میگویم که این جوابگو نیست. البته باید کمی سرعت بخشید؛ آموزش به شکل منسجم و مجموعهای و دست به دست هم بايد باشد. معمولاً اگر استادی را همراهی کنیم، بیست سال طول میکشد تا یک دوره فلسفه را بخوانيم؛ ولي اگر یکی را همراه یک استاد و دیگری را با استاد دیگر و مقداري را خود فرد بخواند، میتواند به سرعت آن را جمع کرد؛ ولی باید همة متنها خوانده شود؛ بدایه، نهايه، اشاره، اسفار، تمهيد، مصباح و فصوص باید خوانده شود.
در کنار آن، خوب بفهمد. من به فهم بسیار معتقدم، اما به حفظ اصلاً معتقد نیستم. بعضیها فقط حفظ میکنند. شخصی، تمام آنچه که استاد میگفت را توضیح میداد؛ ولي از همان متن یک سؤال كه از او کردم، نتوانست جواب دهد. از اول که میخوانید، دغدغة فهمیدن داشتهباشید.
متن اوّل را سخت نگيريد؛ مثلاً اگر بدايه ميخوانيد، فقط يك دور نگاه كنيد تا مطالبي را به دست آوريد و اگر سؤالي هم برايتان پيش آمد بنويسد. ممكن است در بدايه مثلاً دويست سؤال و در نهايه صد سوال و در کتاب بعدی ده سوال و بعد هم وقتي به آخرين كتاب ميرسيد، ديگر هيچ سؤالي برايتان باقي نماندهباشد. هر چه جلو ميرويد، سؤالات خود را بنويسيد؛ اما سعي كنيد وقتي به نهايه رسيديد، فقط به دنبال دانستن گزارهها نباشيد. در نهايه، چنين كاري نكنيد. اگر استاد قََدَري در بدايه داشتهباشيد، همانجا فلسفه را در كامتان شيرين ميكند. اگر در بدايه نشد، در نهايه ديگر نبايد كم لطفي كند.
از يكي از دوستان پرسيدم نهايه كه خوانديد چطور بود؟ گفت خيلي عالي بود. در دلم گفتم خیلی خوب نخواندی! چون وقتي به نهايه ميرسيد، بايد با مشكلات فراواني رو به رو شويد و كمي خون دل بخوريد تا آن را حل كنيد.
البته متون آموزشي ما هم بايد سعي كند ذهن مخاطب را آنطور كه هست در نظر بگيرد و به آن مطلوب برساند و بعد از مدّتي بايد تأملکردن را شروع کند؛ یعنی بعد از اینکه از این فیلسوفان چیزی یاد گرفت، خودش شروع به نظر دادن کند؛ در نظر دادن هم تثبّت لازم است. کمکم یقین پیدا کند که مبانیشان این است و این حرف را زدهاند و من میدانم که این متنها غلط است؛ پس اینطور است. لذا ابتدا باید این متنها خوانده و فهمیده شود و در کنار آن تحقیق هم بشود.
خطّ: الآن در روش متداول فلسفهخواني، به ترتيب تاريخ خوانده نميشود؛ آيا به ترتيب تاريخ خواندن به تفهیم مطالب کمک نمیکند؟
این روش، الآن مقدور نیست. نمیگویم اگر مقطع آموزشی با اين كتب، این کار را میکرد، خوب بود؛ بنده خودم معتقدم که کلّاً باید کار فلسفی با کار تاریخی همراه شود. اگر استادی باشد که این کار را بکند، خیلی خوب است؛ ولی اکنون متن آموزشی موجود نیست. البته نمیگویم که اول اشارات و اشراق بخوانیم؛ چون من دیدهام بعضیها این کار را میکنند. با همین ترتیب و فضای درست پیش برویم. نگذاریم طلبه اوّل نظرات مردود گذشتگان را بخواند و با آن ذهنیت آشنا شود؛ چرا که بعداً باید به زحمت آن را بشکند. این درست نیست. باید نابترین حرفهایی که وجود دارد را اوّل تدریس کرد و کمکم اين راه را باز کرد.
ولی من هم نگرش تاریخی را معتقدم. چون در کتابهای درسی ما نیست، باید استاد این زحمت را بکشد و شکل تاریخی آن را هم نشان دهد. در نهایت باید این كتاب آموزشي، نگاه به مخاطب، کار تاریخی، نظم مطالب و ... را رعايت كند.
خط: اگر مباحث به شكل غیر تاریخی خوانده شود، آن ظرافتهایی که در فلسفة صدرا ظهور دارد، درک نمیشود.
من معتقدم که عملاً میشود. الآن بعضی از آقایان وقتی اشراق را میخوانند میفهمند که چرا اینطور شد؛ حتی عرفان را هم بخوانند میفهمند که ملاصدرا چه میگوید. میدانم که بعضیها اصلاً دغدغة تاریخی ندارند، ولی معمولاً کسی که دغدغهاش را دارد و این متنها را میخواند، خیلی راحت میفهمد؛ مثلاً ما یک استاد داشتیم نفس اشارات را با نفس صدرا تطبیق میکرد.
خط: اگر در پایان، نکتهای مد نظر دارید، بفرمایید.
من فقط یک مسئلهای را باید درباره اصل فلسفه عرض کنم، اگر کسی فایده فلسفه را بداند، خیلی او را ترغیب میکند. یکی از فایدههای فلسفه، یافتن معنی است؛ یعنی عالم را به شکل کلان، معنیدار میکند. لذا دانستن این مسئله او را به یک وادی خاصی از تعامل با جهان میکشاند. وقتی کسی فلسفه میخواند این احساس را دارد که انگار در مسائل کلان هستی سیر میکند. مسائل کلان هستی با انسان چه میکند؟ به انسان معنا میبخشد؛ از کجا آمدهام؟ به کجا میروم؟ من چه کسی هستم؟ چه نسبتی با مبدأ عالم دارم؟ این طور سوالها، مهمترین سوالات انسان به عنوان انسان هستند و زندگی را معنیدار میکنند؛ فلسفه از این چیزهاست. من نمیگویم که فقط فلسفه این طور است بلکه این کار را عرفان هم میکند، دین هم میکند ولی اگر شما فلسفه بخوانید، آن دو ساحت دیگر هم همین معنی را میدهند. پس من تأکید میکنم اگر انسان بخواهد بسیاری از مسائل خودش را حل کند، باید به فلسفه و امثال فلسفه تکیه کند. از طرفی تلاش کند از رشته معقول، از اساتید قدر بهره بگیرد که اگر اساتیدش قدر باشند، خیلی از مشکلات برطرف میشود. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
کانال تلگرامی خانه طلاب جوان:
https://t.me/joinchat/AAAAAEFHQaGzdO-LLhdwYA
افزودن دیدگاه جدید